رفتی ای خواهر ، رضا را بین که تنها کرده ای
خواهرم معصومه جانم غم به دل ها کرده ای
با خودم گفتم که شاید مرو دیدارت کنم
رفته ای در زیر خاک و داغ بر ما کرده ای
جان خواهر منتظر بودم بیایی ای عزیز
از چه رو ترک من مظلوم و شیدا کرده ای
باز هم گویم خدا را شکر تا قم رفته ای
رو به سوی آشیان آل طه کرده ای
غم مخور ای جان خواهر از برای دفن خود
بیش از این ها خواهری ای دخت موسی کرده ای
من خودم آیم برای دفنت همراه جواد
لیک بین با رفتنت آتش به جانها کرده ای
دفن میگردی به شهر قم که شهر ما بوَد
شهر را ام القری بر کل دنیا کرده ای
اشعریّون قمی صد شکر آنجا بوده اند
کوچه را کردند قُرُق تا قصد آنجا کرده ای
پس خیالم تخت شد از غیرت مردان قم
عزتت را حفظ کردند و دعاها کرده ای
یاد مادر کرده ام در کوچه های شهر غم
گوئیا تو هم به دل یادی ز زهرا کرده ای
چادرش خاکی شد و روی زمین افتاد وای
گریه ها بر فاطمه در پیش بابا کرده ای
یاد زینب کرده ام معصومه یاد عمه ام
تو بگو آیا فغان بر نعش اربا کرده ای؟
خواهرم معصومه رَاسَم را به روی کعب نی
یا درون توبره آیا تماشا کرده ای؟
خیزران آیا به دندانم به پیش چشم تو
یا نگه بر راس در طشت مطلا کرده ای؟
عمه مان زینب سراسر غصه و غم بود و بس
تا ابد ای چرخ گردون خویش رسوا کرده ای
✍استاد فرخی
@navaye_asheghaan