. ‌ زینب آمد از شامِ بلا و کوفه زینب امد اما قامتش خمیده روی دست و پا ردِ زنجیر ای برادر در گلو دارد بغض دلگیر ای برادر برخیز از جا ای برادر برخیز از جا جان خواهر کوفه باران سنگ کوفه و مو و چنگ هلهله میکردند مردمان صد رنگ قاری قرآن بودی از رو نی ای برادر برلبت میخورد سنگُ پیا پی ای برادر برخیز از جا ای برادر برخیز از جا جان خواهر شام و عیش و نوشش طفل و درد گوشش برده بودن به زوریا اخا رو پوشش نشنوه عباس چی کشیدیم ای برادر کوفه و شام طعنه شنیدیم ای برادر برخیز از جا ای برادر برخیز از جا جانه خواهر شعر از سائل حضرت زینب سلام الله علیها 👇