ود آمد."6" در روایت دیگر است که امام حسن (ع ) در شب وفات خود، نامه هاى بسیار به دست مبارک ، به اهل مدینه نوشت و در وقت وفات ، نزد حضرت حاضر نبود، مگر جاریه او صیقل و عقید غلام او و آن کسى که مردم بر او مطلع نبودند، یعنى صاحب الامر(ع ). عقید گفت که در آنوقت ، حضرت آبى طلبى که با مصطکى جوشانیده بودند و خواست که بیاشامد، چون حاضر کردیم ، فرمود که اول آبى بیاورید که نماز کنم ، چون آب آوردیم ، دستمالى در دامن خود گسترد و وضو ساخت و نماز بامداد را ادا کرد و قدح آب مصطکلى جوشانیده بودند، گرفت که بیاشامد از غایت ضعف و شدت مرض ، دست مبارکش می لرزید و قدح بر داندان هاى شریفش می خورد، چون آب را بیاشامید و صیقل قدح را گرفت ، روح مقدسش به عالم قدس پرواز کرد. صلوات الله علیه ."7" در این روز، (سنه 984ه)، وفات کرد شیخ حسین بن عبدالصمد والد شیخنا البهایى و عبدالصمد در بحرین در قریه هجر معروف به مصلى به خاک رفت و شیخ بهایى قصیده لطیفه در مرثیه او گفته که در این جا، چند شعر از آن ذکر میشود: قف با لطلول و سلها این سلماها ورو من جرع الاجفان جرعاها یا جیرة هجروا و استوطنسوا هجرا واها لقلب المفتى بعدکم واها رعیا للیلات وصل بالحمى سلفت سقیالا یامنا بالخیف سقیاها لفقد کم شق حبیب الصبر و انصدعت ارکانه و بکم ماکان اقواها یاثا و یا بالمصلى من قرى هجر کسیت من حلل الرضوان اصفاها اقمت یا بحر بالبحرین فاجتمعت ثلثة کن امثالا و اشباها حویت من درر العلیاء ماحویا لکن درک اعلاها و اغلاها"8" "1-الارشاد،ج2،ص311. 2-همان،ص336. 3-همان،ج2،ص336. 4-کمال الدین،ج1،ص40-43. 5-همان،ص475. 6-همان،ص476. 7-کمال الدین و تمام النعمه،ص474. 8-وصول الاخیارالی اصول الاخبار،ص14