بی قرار چشم هایت دسته دسته سارها
طعم لب هایت شفای عاجل بیمارها
چشم هایت را نبند این بی محلی کافی است
تابگیری قدرت پرواز را از سارها
تازه از عطر نفس های تو فهمیدم چرا
کارشان رو به کسادی می رود عطار ها
جای رسم دایره گاهی مربع می کشند
عقل را پر داده عشقت از سر پرگارها
تا بماند یادگاری چهره ات را می کشم
مثل انسان نخستین بر تن دیوارها
سورنا جوکار