. السلام علیک یا حسن ابن علی، یا ابا الحجه آسمانی شدم از ذکر دل آرای شما سرمة چشم کنم خاک گهرسای شما دلم از ولوله عشق شما شیدایی است سرخوش از عشق شمایم من و شیدای شما کهکشان‌ها همه در محضرتان سجده کنند من کجا و سخن از از مدح و سجایای شما شوقتان بسکه لطیف است به وجد آمده‌ام مستم از شوق شما و به تمنای شما صد چو یوسف به در خانه‌تان مسکین است بسکه حسن است عیان در رخ زیبای شما وقفتان باد همه هستی و جان و دل من تا ببینم به شبی جلوه رویای شما باید از عشق شما نعره و فریاد کشید نامتان را به روی مأذنه ها داد کشید * نام زیبای تو و وجه دل آرات حسن عارض حیدری و صورت زیبات حسن هم جمادات گدای در بیت الکرمت وَ هم افلاک بود خاک کف پات حسن تو خودت نوری و ذریة انوار خدا تو خودت زمزمی و حجی و میقات حسن کعبه هم معتکف حُرمت تو بوده و هست قبله گاه دل عشاق تجلات حسن سامرای تو بود عرش دل دلشدگان مصدر عشقی و دلها شده شیدات حسن پنجه‌هایم گره خوردند به احسان شما نظری کن به دل عاشق رسوات حسن پسر حضرت زهرایی و زهرا صفتی ماورای همه الفاظ و کلام و لغتی * تو ابالحجتی و حجت حادی عشری تو بهشتی و بهاری و سروش سحری هر چه در مدح تو گویم نبود جز سطری که تو در مدح نیایی ز سخن بیشتری جلوه ذات خدایی ثمر آل رسول هر چه میگویم و گفتم بخدا باز سری چه شود بر دل شوریده نظر اندازی گر چه من عبد سیاهم دل ما را بخری از بلندای مقامت نتوان چیزی گفت مگر این فیض خودت خواهی و بر من نگری سفره جود تو را مشتری دائمی ام باز پر کن قدح خسته دل در به دری من از احسان شما جلوه فراوان دیدم بارها بر دل خود بارش باران دیدم *** من که در زمزمه‌ام نام تو را میخوانم از ازل تا به ابد سائل تو میمانم گره خورده است دلم در کرم و جود شما و همین است که نذر غمتان شد جانم دل بشکسته و این کاسه بشکسته‌ترم همه حاکی است ز بی چیزی این دستانم آمدم سر بگذارم به قدم‌های شما تا بگیرم ز سر کوی شما سامانم اگر آواره عشقم همه از فیض شماست و شمائید تمنای دل حیرانم دل دیوانه من در طلب عشق شما قصه این است که من واله و سرگردانم گرچه من پستم و ناچیز ولی حیدری‌ام سائل سفره بیت الکرم عسگری‌ام ..............................................................