مدح حضرت زهرا سلام الله علیها
گریه کن ای دیده بر احوال زار فاطمه
بر دل پر خون و چشم اشکبار فاطمه
روز و شب جز گریه و آه و فغان کاری نداشت
رفت از دنیا چو باب تاجدار فاطمه
در عزای باب خود از بسکه اشک از دیده ریخت
چرخ گفتا رود جیحون شد کنار فاطمه
کاش میکردی بهار عمر ما رو در خزان
از سموم کین خزان شد چون بهار فاطمه
تا پیمبر بود زهرا داشت قدر و احترام
رفت بعد از او همه عزّ و وقار فاطمه
بعد پیغمبر ز دست مردم بی اعتبار
ریخت بر خاک مذلّت اعتبار فاطمه
بر در دولت سرایش آتش سوزان زدند
سوخت از آن سوختن قلب فکار فاطمه
چهرۀ خورشید نیلی شد ز شرم انفعال
چون عدو زد سیلی کین بر عذار فاطمه
روز محشر غم ندارد ذاکر از بار گناه
زانکه باشد چاکر و خدمتگذار