هستی محرابی:
#فاطمیه_۱۴۰۱_زبانحال_حضرت_زینب
#سلام_الله_علیها
خودم دیدم که آتش بر در افتاد.
شرارِ در به جانِ مادر افتاد
خودم دیدم به چشمم بینِ کوچه_
به خاک و خون گلِ پیغمبر افتاد
خودم دیدم که آتش شعله ور شد
ز سر تا پایِ جسمِ کوثر افتاد
خودم دیدم که او با جسمِ بیجان
میانِ آتش و خاکستر افتاد
یکی دستِ پدر را بسته بود و_
عدو از کین به جانِ مادر افتاد
تصوّر کن تو این صحنه که آندم_
غلاف و تیغ دستِ کافر افتاد
تصوّر کن تو در کوچه زنی را_
که تنها حلقه ی یک لشکر افتاد
در آن لحظه علی از غصه جان داد
ز رویِ فاطمه تا معجر افتاد
کسی این صحنه را هرگز ندیده
که گل با غنچه در خون پرپر افتاد
عدو جوری زده بر مادرم که_
سه ماه آزگار او بستر افتاد
گریزِ روضه اینجا سخت گشته
که از زین بر زمینی پیکر افتاد
هیاهویی به پا گردید آن دم_
تنی بر خاک دیدم بی سر افتاد!
#هستی_محرابی