در عزای دختر یکی از ذاکرین نوشتم 💢💢💢💢♦️♦️♦️♦️🟢🟢🟢🟢⚫️⚫️✔️ فلک بردی ز باغم حاصل من _زدی آتش تو آخر بر دل من ندیدی اشک چشم مادرش را _چرا بردی ز باغش حاصلشرا عجب نامردی ای دنیای فانی _ربودی دخترم را در جوانی ز خاک غم گِلِ من را سرشتند _به تقدیرم چنین غمرا نوشتند عزیزم قامت بابا شکسته _شدم از زندگی بیزار و خسته در و دیوار غبار غم گرفته _ چرا تقدیر ، شانسم کم گرفته تو ای زیبا گل در خاک و خفته _درود زندگی را زود و گفته چسازد بعد بابای زارت _بیاید هرشب جمعه مزارت اگر چه داغ تو بنموده پیرم _مرا از زندگانی کرده سیرم کنم در خاطرات خود مصوّر _غم آن نو جوان شهزاده اکبر نبوده در تن تو زخم شمشیر _چو دیده زخم پیکر شد حسین پیر ترا با عزّ و ناز بر دوش کشیدن _ولی جسم علی صد جا بریدن نبوده جای بوسه بر تن او _ نموده اربأ اربا دشمن او بده صبری تو ای خلاق باری _دگر بس کن (صفا) کم کن تو زاری شاعر حاج قاسم جناتیان قادیکلایی