از همان روزی که حق آغاز کرد کارگاه خلقتش را باز کرد رفت تا جایی که انسان آفرید روح داد و بهر تن جان آفرید هر کسی را داد خوی و خصلتی این یکی را جاه و آن را مکنتی زین میانه چون مقام آمد پدید از وجود خود ، خدا عشق آفرید عشق را در این میان تقسیم کرد شکل آن را با علی ترسیم کرد این چنین گفت از همان روز ازل حب حیدر می‌شود خیرالعمل بعد از آهنگ می را ساز کرد با همین می عشق را آغاز کرد زد منادی این ندا در آسمان باز شد میخانه ، می تا بیکران هر که می‌خواهد بجوشد با علی جام بردارد بنوشد ، یا علی هر کسی یک جرعه مِی نوشید و رفت بر تن خود جامه ای پوشید و رفت ظرفهای اهل عالم پر که شد جام جان اهل معنا دُر که شد ماند یک دریا از این می بر زمین حامل امر خدا گفت اینچنین ای که هستی طالب مستی بگو پای کارِ عشق گر هستی بگو ناگهان در کارگاه نشاتین شد طنین انداز آوای حسین گفت که ای مامور حکم کردگار ای که جاری شد ز لعلت امر یار آن که میجویی در این وادی منم مرد این بانگی که سر دادی منم هر چه داری می به جام من بریز میخرم با قیمت جان عزیز گفت زین می صد بلا باید بری اهل خود را کربلا باید بری بایدت سر تا به پا مجنون کنی هر چه در دل جز خدا بیرون کنی اهل بیتت را دهی در این مسیر هم غلام و هم کنیز و هم امیر اوفتد عریان به صحرا پیکرت می‌شود زیب سرِ نی ها سرت میرود تیر سه شعبه در گلو خواهرت گردد به دونان روبرو گفت داری هر چه جام از پی بیار جام رنگین جام تلخ و خوشگوار گر چه قابل پیش ساقی نیستم پای این پیمان می می ایستم هر چه را او گفت این با جان خرید هر چه را آورد در پیمان ، خرید رین سبب در کارگاه عالمین خورد بر یک سردری باب الحسین بعد از آن خون خدا شد نام او مرغ جانم شد اسیر دام او ناله هایم شد فقط نام حسین دانه خوردم از سر بام حسین آب و نانم داد مدیونش شدم یک نگاهم کرد مجنونش شدم من شدم مجنون و حیران در غمش من شدم گریان درد و ماتمش کرد اشکم کار صدها جام را باد دادم محنت ایام را کام من شیرین شد از اشک عزاش قبله ام دینم دلم شد کربلاش مهر او چون در دل من خانه کرد باغ آباد دلم ویرانه کرد تا ابد آباد از این ویرانی ام تا ابد گریان یار جانی ام گر بمانم‌ پای پیمان حسین گر نشینم بر سر خوان حسین گر به راه او کنندم در گلم خیر میگردد سرانجام دلم یا حسین ای تشنه کام کربلا دستگیری کن ز ما روز جزا