میسوزم
پرندهام به قفس در فراق میسوزم
به یادِ شورِ دلانگیزِ باغ میسوزم
پرندهها همه راهی شدند اما من
میانِ محبسِ کنجِ اتاق میسوزم
پرندهها همه در باغِ عشق و من اینجا
میانِ آتشی از درد و داغ میسوزم
چرا نمیرم از این اتفاقِ حسرتبار؟
چرا فقط من از این اتفاق میسوزم؟
نشد که پر بکشم، هرچه بود، جا ماندم
فقط بدان که از این اشتیاق میسوزم
دلم کبوتر جلدِ حریمِ آن یار است
نگیرد او اگر از من سراغ میسوزم
ز روسیاهی خود از کبوتری ماندم
به یادِ شور حرم چون کلاغ میسوزم
چه فرق میکند اینکه،کیام، مهم این است
که لحظهلحظه در این احتراق میسوزم
چه فرق میکند اینکه کجای ایرانم
به یادِ حال و هوایِ عراق میسوزم
#اربعین
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@navaye_asheghaan