#امام_رضا
قبل از این شور دیگری می داد
هرکجا از شما که می گفتیم
همه یک راست کربلا بودیم
یا امام رضا که می گفتیم
چند وقتی است حالمان خوش نیست
قبل از این در رواق ،پای ضریح
با تو از بوی سیب می خواندیم
وسط روضه ها به یاد خودت
همه یابن الشبیب می خواندیم
از تو خواندیم و باز روضه شدیم
پدرم روضه خوان خوبی بود
پدرم با تو کربلا می رفت
وقت دلتنگیش برای حسین
تا که می گفت یا رضا ، می رفت
ما هم امروز یا رضا گفتیم...
یا رضا گفته ایم و می بینیم
داری از راه می رسی اما
وسط کوچه دست بر دیوار
اقتدا کرده ای به کرببلا
دل ما را ببین کجا بردی..
سم انگور کار خود را کرد
حال مسموم بدترین حال است
بازهم روضه خوان کرببلا
وسط حجره بین گودال است
مشهد و کربلا یکی شده اند...
پدرم بین روضه ها هر وقت
از مصیبات خواهری می خواند
روی تل بین روضه دق می کرد
گریه در بین روضه ها می ماند
خوب شد خواهرت نبود و ندید
خواهرت بین جمع محترم است
بر سرش آتشی نمی بارد
هرکجا هم که خواهرت برود
هیچ کس سنگ بر نمی دارد
هیچ جایی شبیه شام نبود
محسن ناصحی
#امام_رضا
@navaye_asheghaan
دو دست بر کمرش ، مثل مادرش زهرا
شکست بال و پرش ، مثل مادرش زهرا
گریست چشم ترش ، مثل مادرش زهرا
ندید دور و برش ، مثل مادرش زهرا
چقدر فاطمه دارد ، تبار پیغمبر
چه آفتی زده بر لاله زار پیغمبر
میان کوچه نشست و بلند شد آقا
شمارش نفسش باز میرود بالا
نفس نمانده برای سلاله ی زهرا
میان حجره ی تنهایی اش فتاد از پا
شبیه مار گزیده به خویش می پیچید
خوشی ز عمر ندیده ، به خویش می پیچید
به خاک حجره تنش را کشانده سر تا سر
صدای زیر لبش ناله ی غم مادر
چنان کبوتر زخمی که میزند پرپر
نگاه مضطربش خیره بر ورودی در
تن مطهرش انگار بال و پر میخواست
برای لحظه ی آخر فقط ، پسر میخواست
جواد ، آمد و سر را گرفت از دل خاک
تن نحیف پدر را گرفت از دل خاک
تمام خون جگر را گرفت از دل خاک
دو چشم غرق شرر را گرفت از دل خاک
همین که چشم ترش خیره شد به چشمانش
صدای "یا ولدی" زد ، شراره بر جانش
به یاد جد غریبش ، دوباره گریان شد
دوباره از غم کرب و بلا پریشان شد
لبش دوباره پر از ناله ی حسین جان شد
فضای حجره پر از گرد و خاک و طوفان شد
چقدر از غم این روضه ها مکدر بود
به فکر لحظه ی داغ علی اکبر بود
سرش به پای پسر بود ، کربلا برعکس
عزا و داغ پدر بود ، کربلا برعکس
پدر عزیم سفر بود ، کربلا برعکس
به روی پیکره "سر" بود ، کربلا برعکس
به روی لب دم آخر فقط همین دم بود
ز داغ کرب و بلا گریه های من کم بود
پوریا باقری
@navaye_asheghaan
#امام_رضا
دعا كنيد شب گريه آورش نرسد
و جانِ او به لبانِ مطهرش نرسد
هنوز هم كه جوادش نيامده از راه
دعا كنيد نفسهای آخرش نرسد
بدون سرفهی خونين جگر نمیريزد
دعا كنيد كه زخمی به حنجرش نرسد
هزار شكر كه معصومه با برادر نيست
وگرنه داشت دعايی كه خواهرش نرسد
چنان به رویِ زمين میخورَد قدم به قدم
گمان كنم كه به حجره به بسترش نرسد
نفس نفس زدنش سختتر شده ای داد
خداكند كه صدايش به مادرش نرسد
جوادش عاقبت آمد ...گريز روضه رسيد
پسر رسيد كه روضه به آخرش نرسد....
حسين بر سرِ زانو،جوانش اُفتاده
نمیشود نزند داد،بر سرش نرسد
بغل كشيده تنش را ولی زمين میريخت
به خيمهگاه گمانم كه اكبرش نرسد
چقدر هلهله دارند ارازلِ كوفه
دعا كنيد كه ای كاش خواهرش نرسد
علی كه رفت عمو رفت دختری ترسيد
دويد آتشِ خيمه به پيكرش نرسد
دويد عمه كه پيش از سنان به او برسد
كه دستهایِ حرامی به معجرش نرسد
حسن لطفی
@navaye_asheghaan
#امام_رضا
زِ درد بال و پری زد ولی پرش اُفتاد
میان کوچه عبایِ مطهرش اُفتاد
دوباره کوچهی باریک و سنگهایِ زمین
مواظب است نیافتد که آخرش اُفتاد
نهاده است به دیوار شانههایش را
اگر چه تکیه زده باز پیکرش اُفتاد
بلند شد به سرِ زانویَش، زمین نخورَد
چه کرده زَهر که اینبار با سرش اُفتاد
نشد صدا بزند یک نَفَس جوادش را
که کارِ او به نَفَسهایِ آخرش اُفتاد
رسید یک طرفِ حجره و زمین غلطید
دُرست مادرِ او سمتِ دیگرش اُفتاد
نبود طَشت به پیشش ولی یقین دارم
که تِکههایِ جگر در برابرش اُفتاد
گِریست دامنش از پارهی جگر پُر شد
که یادِ خاطرهی گریهآورش اُفتاد
تمامِ حجره پُر از روضههای محسن بود
همینکه خانه پُر از شعله شد دَرَش اُفتاد
شکسته شد در و یک ضربه میخ را هول داد
همینکه محسنش اُفتاد مادرش اُفتاد
رسید کاسهیِ آبی حسین گفت حسین
دوباره لرزه به لبهای مضطرش اُفتاد
حرامزادهای آمد به سینهاش پا زد
در آن طرف سرِ گودال خواهرش اُفتاد
چه سخت شد، اثر بوسه از گلو نگذاشت
که شمر از نَفَس افتاد، خنجرش اُفتاد
یکی دو تا... نه خدایا دوازده ضربه
میان پنجه سری ماند و حنجرش اُفتاد
حسن لطفی
@navaye_asheghaan