❣:
وقت نفس کشیدنم ندادن
یکی دو تا نیستن که زیادن
به جون خونه ی علی افتادن
.
مقتل می نویسه
دور و بر مادرم شلوغه
ایشالا که دروغه
.
محسنو که کشتن
خیلی سخت می بینه
دیگه چشماش بی فروغه
ایشالا که دروغه
.
کار زنونه شد ؛ فضه رو صدا کرد
به علی نگفت مادرم حیا کرد
میخ در چیکار با یه پا به ماه کرد
.
وای از دل علی
.
با دست پر به خونه تا رسیدن
خونه رو با اهلش آتیش کشیدن
فاطمه می سوخت ؛ اونا می خندیدن
.
مقتل می نویسه
ساقه های یاسو بد شکستن
ایشالا که دروغه
.
با این که می دیدن زهرا پشت در بود
درو با لگد شکستن
ایشالا که دروغه
.
آه کشیدنی ، روز من سیاه شد
دست رو دست می زد محسنم فدا شد
.
وای از دل علی
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
#رضاابوالحسنی
@navaye_asheghaan