كسى كه ناز مرا مى‌كشيد ، مادر بود كسى كه حرف مرا مى‌شنيد مادر بود كسى كه گنج به دستم سپرد، بود پدر كسى كه رنج به پايم كشيد ، مادر بود كسى كه شيره ی جان می‌مكيد من بودم كسى كه روح به تن می‌دميد ، مادر بود كسى كه در دل شب از صداى گريه ی من سپندوار زجا می‌جهيد ، مادر بود كسى كه خارى اگر پيش پاى من می‌ديد چو غنچه جامه به تن می‌دريد، مادر بود كسى كه دور اگر می‌شدم ز دامانش برهنه پا ز پی‌ام می‌دويد ، مادر بود ز دست دشمن هستى درین سيه بازار كسى كه جان مرا می‌خريد ، مادر بود كنار بستر بيماری‌ام پرستارى ، كه تا به صبح نمى آرميد ، مادر بود به روزگار جوانى كسى كه قامت او به زير بار محبت خميد ، مادر بود كسى كه در غم و اندوه و در پريشانى به دردهاى دلم می‌رسيد ، مادر بود گهى خشونت و تندى گهى عطوفت و مهر نشان و مظهر بيم و اميد ، مادر بود گهى دعا و ثنا ، گاه ناله و نفرين بهشت و دوزخ و وعد و وعيد مادر بود غرض كسى كه ز دنيا و آرزوهايش براى خاطر من دل بريد ، مادر بود كشيد رنج ز آغاز زندگى تا مُرد كسى كه خير ز عمرش نديد ، مادر بود يكى شكسته قفس ماند و خسته مرغى زار كه از ثَرى به ثريا پريد ، مادر بود مرا ستاره ی صبحی که هر چه کوشیدم شد آخر از نظرم ناپدید مادر بود چو درگذشت (نگارنده) با تأسف گفت : كه آن به راه محبت شهيد ، مادر بود ✍️ @navaye_asheghaan