شهر، از فتنه و بیداد و ستم غوغا بود بین روبه صفتان شیر خدا تنها بود باب وحی از ستم اهل جهنّم می‌سوخت شعله‌اش در جگر سوختۀ مولا بود تا شود شعلۀ آن آتش سوزان خاموش عوض آب روان چشم علی دریا بود یاس توحید که نیلوفری از سیلی شد اثرش بر گُل رخسار علی پیدا بود ریخت دشمن به سر همسر مولا، مولا بازویش بسته و چشمش به سوی زهرا بود هر که دشمن به علی بود به زهرا می‌زد عصمت‌الله زدن اجر ذوی‌القربی بود چار کودک به سوی مادرشان بود نگاه نگه فاطمه سوی حرم بابا بود «میثم»! آن روز که بازوی علی را بستند روز بر پا شدن صحنۀ عاشورا بود   @navaye_asheghaan