❁﷽❁ :حلالم کن..... ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ حال و روز خونه مون شد مثل اون وقتا دوباره داره بابا مثل مادر باز ما رو تنــها میذره التماست می کنــم بابا نرو زینب می میره بیقراره هر یتیمی که سراغت رو می گیره نرو بابا ! به هــــم نریز پنــــاهِ زینــب رو ببیـــن تو اشـــک و آه زینب رو طاقت این غمو نداره می دونم که چقــد دلت تنـــگه برا مـــادر زمـــزمهٔ لبـات شـــده کـــوثر اشک غم از چشات می باره منِ دلخون ، منِ تنها ، ازت میخوام نرو بابا(۲) ____________________ زینبم یک زخم سر دیدی داره قلبت می گیره کربلا می بینی هجده سر به روی نیزه میره جای شکرش باقیه اینجا نشستی دور بستر دختری هم جون میده توی خرابه پیش یک سر میگه بابا ! هر جـــا که اســـم تو رو آوردم از آدمـــای بد کتـــک خوردم گناه دخترت چی بوده دیگه بابا ! منو ببر که خستـَـم از دنیا شدم شبیـــه مادرت زهرا تنم پر از زخم و کبوده منم خسته ، منم تنها ، منو با خود ، ببر بابا(۲) ┄┅═✼✵𑁍✵✼═┅┄ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۱/۱۴ @navaye_asheghaan