🔰در مجموعہ ورزش باستانے بچه ها به صورت گروهی به زورخانه هاے دیگر مےرفتند و آنجا ورزش مےکردند. یک شب ماه رمضان ما به زورخانه ای در کرج رفتیم.
🔰آن شب را فراموش نمےکنم.
#ابراهیم شعر می خواند.
دعا مےخواند و ورزش مےکرد.
مدتے طولانی بود کہ ابراهیم در کنار گود
مشغول شنای زورخانه ای بود.
#چند_سری بچه های داخل گود عوض شدند،
امّا ابراهیم همچنان مشغول شنا بود اصلا به کسی توجه نمی کرد❗️
🔰 پیرمردی در بالای سکو نشسته بود و به ورزش بچه ها نگاه👀 می کرد.
پیش من آمد #ابراهیم را نشان داد و با ناراحتی گفت :: آقا، این جوان کیه⁉️
با تعجب گفتم :: چطور مگه؟؟
گفت: «من که وارد شدم،
ایشان داشت شنا می رفت. من با تسبیح، شنا رفتنش را شمردم.
تا الان 7⃣ دور تسبیح رفته یعنی #هفتصدتا شنا! تو رو خدا بیارش بالا الان حالش به هم میخوره.»
🔰وقتی ورزش تمام شد ابراهیم اصلا احساس #خستگی نمی کرد انگار نہ انگار کہ چهار ساعت شنا رفته❗️
البتہ ابراهیم این کارها را برای #قوی_شدن انجام می داد.
همیشه می گفت::
← برای #خدمت_به_خدا و بندگانش، باید بدنی قوی داشته باشیم →
مرتب دعا مےکرد ڪه::
خدایا بدنم را برای #خدمت کردن به خودت قوی کن
📚برگرفته از کتابـــ سلام بر ابراهیم
#شهید_ابراهیم_هادی
•♥• @navayehosseinian •♥•