همه گل دامن گلشن نشانند اخ من نشاندم گلم را در دل خاک اخ گلم را  ،نه دلم را خاک کردم چو گل بهرش گریبان چاک کردم اخ جوان بودی نه وقت رفتنت بود اخ گلی بودی نه وقت چیدنت بود گر چه من دیگر نمیبینم گل روی تو را خاطراتت را در این غم خانه مهمان میکنم قربون دل تو مادر که داغ جوان دیدی خیلی سخته بخدا  اخه داغ جوان قلب پدرو مادر رو میشکنه  اما دلتو ببر کربلا اشکاتو امیخته کن با اشکای حسین ع خورده زمین هی میگه پسرم  خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود تحویل میگیری یانه؟ خواهم كه بوسه ات زنم، اما نمی شود چرا؟آخه جایی برای بوسه که پیدا نمی‌شود خدا رحمت كنه مرحوم فلسفی رو این روضه ر و ایشون می خوند:كه می گفت ابی عبدالله اومد بالا سرش، دید لحظات آخره، بچه اش داره دست و پا میزنه، گفت:یه بابا بگو، دید بچه نمی تونه، نگاه كرد دید یه لخته ی خون، راه گلوی علی رو بسته، ابی عبدالله دست كرد تو دهن علی، خون رو بیرون آورد، گفت:عزیزم: لب را به هم بزن،  نفسی زن که هیچ چیز شیرین‌تر از شنیدن بابا نمی‌شود بدون گریه نری، وای وای ای پاره‌پاره‌تر ز دلِ پاره پاره‌ام گفتم بغل کنم بدنت را نمی‌شود چیكار كردن، آی حسین.........یا صاحب الزمان(عج)، كنایه فهم ها: باید کفن به وسعت یک دشت آورم در یک کفن که پیکر تو جا نمی‌شود هركاری كرد دید فایده نداره، چیكار كرد، بدن رو جمع كرد، خودش رو انداخت رو بدن علی، تنها روضه ای كه كربلا نمیشه خوند همین روضه است، نمی شه خوند چون مادرش طاقت نداره، تو داری یه چیزی میشنوی، من میگم این روضه به سه دلیل اینقدر عجیبه، اینقدر جگر سوزه، یه دلیلش اینه كه برا حسین سخت بود، حسین باباست، حسین این بچه رو بزرگ كرده، علی اكبر برا پدر هم پیغمبره، هم امیرالمؤمنینه، هم مادرش زهراست، این یه دلیل، دلیل دوم، خیلی سخته گفتنش،  من فكر میكنم دلیل دیگه اش اینه، تا قبل مصیبت علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، بگم چه كاری، شب هشتمه، تا قبل روضه ی علی اكبر كسی جرأت نكرده بود این كار رو بكنه، اما وقتی علی اكبر افتاد رو زمین، حسین رسید، لشكر شروع كرد، هلهله كردن، همه می خندیدن، این خیلی سخته بخدا، حسین گریه می كرد، گفت:بابا پاشو، ببین دارن میخندن اینها، یه دلیل دیگه، دلیل سوم، تا قبل از روضه ی علی اكبر، این اتفاق نیوفتاده بود، اما مصیبت علی اكبر برا اولین بار این اتفاق افتاد، بگم چه اتفاقی، سادات داد بزنن، ضجه بزنن، وقتی علی اكبر، افتاد، حسین اومد، رو بدن افتاد، دیگه بلند نشد، دیدن زینب داره می دوه، وسط نامحرم ها، هی تو سرش میزنه، ای حسین........بگو نفست بگیره، ای حسین............بگو شاید نفس آخرت باشه، حسین........... خیز  و از جا آبرویم را بخر عمه را از بین نامحرم ببر زینبی كه هیچكی قد و بالاش رو ندید، بگو یا حسین........... ┅┅┅┅┄❅💠❅┄┅┅┅┅┄ 🇮🇷اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ🇮🇷 دعوتیدبه‌:کانال ماندگاروبروز ایتا↙️↙️ Eitaa.com/navayehzakerin2 @Aramesh113