ادامه روضه و توسل به باب الحوائج حضرت علی اصغر سلام الله علیه
از حریرِ خیمه دُرّ ناب بیرون آمده
روی دست آسمان مهتاب بیرون آمده
از دل گهواره بر یاریِ شاه بی سپاه
آستین بالازده بی تاب بیرون آمده
*گرفتارا .. هفت شب گفتید اگر حاجتم داشته باشم شب هفتم به باب الحوائج علی اصغر توسل میکنم .. درستم گفتی .. بزرگان ما مراجع علما گرفتاری هاشونو میذاشتن میاوردن با روضهی علی اصغر توام میکردن میگفتن آقاجان یه کاری کن ..*
عازم میدان شدهستُ جان گرفته روی دست
این دلاور زاده بی اسباب بیرون آمده
*نه زره داره .. نه کلاه خود داره .. خود ابی عبدالله لباس پیغمبر تن کرد .. کلاه خود برداشت عمامهی رسول خدا به سر گذاشت .. اما نذاشتن آقا حرف بزنه .. هرچی میومد صحبت کنه یه عده هو میکردن .. یه عده هلهله میکردن .. اما بعضیا لابهلای این هلهله ها صدا حسینُ میشنیدن که میفرمود اگر من گناه دارم این بچه که گناهی نداره .. (اگر برای این روضه امشب آب بشیم جون بدیم جا داره والا .. ) همهی عالم منت حسینُ زیر این آسمون میکشن .. رو به یه عده پست و بی مقدار ابی عبدالله کرده میگه مُنّوا عَلَیّ.. منت بذارید سر ما .. من به مادرش وعده کردم .. پیرمردایِ سپاه ولوله افتاد توشون یه عده میگفتن حسین راست میگه شیرخواره چه گناهی داره بگیرید آب بهش بدید .. عمر سعد دید وضع سپاه داره به هم میریزه یه نگاه به حرمله کرد .. گفت چرا جوابشُ نمیدی .. گفت امیر بابا رو نشونه بگیرم یه بچه رو؟! گفت اگر بچه رو بزنی بابا هم میمیره .. هنوز حرفای حسین تموم نشده یه وقت دید علی داره دست و پا میزنه .. فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ .. آخ بمیرم ..*
گُر گرفته مادرت از بس زبانِ خشک تو
از لبت در جست و جوی آب بیرون آمده
ابی عبدالله فرمود ببینید بچهم داره تلظّی میکنه .. (امام زمان معذرت میخوام..) *
تازهشش ماهت شده خب از کجا فهمیده اند
بهر ذبحت این همه غصاب بیرون آمده
*تو رو خدا امشب نالهتُ نذار حبس بشه .. بذار نالهی گره بخوره به ناله های رباب .. آی امان از تیر سه شعبه ..*
از کمانِ حرمله سر نیزه ای عباس کُش
جای تیری لحظهی پرتاب بیرون آمده
*این همون تیری که عباسُ از روی اسب انداخت .. یه لحظه ابی عبدالله متحیر شد سر رو نگه داره یا بدنُ .. با یک تیر سر جدا شد روی دستاش ..*
ماهیِ تنگ تلظی در گلویِ تشنه ات
از سه گوشه تیزیِ قلاب بیرون آمده
بند به مویی شده حالا سرت زیر عبا
خوب از شرم لبت ارباب بیرون آمده
*بعضی بیت هاشم باید رد بشم .. بابا بالاترین روضهس این روضهی شیرخواره .. یه وقت به خودت نگی خوب گریه کردم برای علی اصغر .. دشمن برای این روضه گریید .. وقتی اومد پیش امام سجاد گفتش که آقاجان اومدم خبر خوش بهت بگم .. آقا فرمود چه خبر شده؟! گفت آقاجان مختار قیام کرده قتلهی باباتون رو گرفت به سزای اعمالشون رسوند .. حضرت شروع کرد گریه کردن .. تعجب کرد؛ گفت من الان برم این خبرُ بدم آقا چقدر خوشحال میشه .. گفت آقا خوشحال نشدی؟!.. فرمود چرا خدا جزای خیر بده به مختار .. اما بگو ببینم حرمله رو هم گرفتن؟.. گفت آقا اینهمه قتله شمر سنان فرمود نمیدونید این نانجیب چه جگری از ما آتیش زد .. آخه مگه یه شیرخواره چقدر آب سیرابش میکنه ..وقتی گرفتنش گفت نانجیب شنیده ام تو جزو سنگدل ترین دشمن بودی کربلا .. گفت امیر درست میگی من همه جا جزو اونایی بودم که وقتی کار گره میخورد من شروع میکردم هلهله کردن .. گفت جایی هم شد دلت بسوزه به حال حسین؟! گفت فقط یه جا . یه لحظه دیدم بچه رو زیر عبا گرفته .. هی یه قدم میاد سمت خیمه ها . دوباره برمیگرده .. به عبارتی حسین به چه کنم چه کنم افتاد ...*