#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
خدایا شبِ جوان ابی عبدالله ست. جوانهای ما مایه ی آرزو و دلخوشیه ما و باقیات و صالحات ما هستند اگر عاقبت بخیر بشوند.
خدایا به آبروی شهزاده علی اکبر علیه السلام
جوانهای مارا همه ی لحظاتشان را ،سر سفره ی جوان ابی عبدالله مبدّل به عاقبت بخیری بگردان.
چه جوانی را دارد راهیِ میدان می کند ؟ جوانی که هم خود ابی عبدالله این تعبیر را در موردش دارند ،
هم تعبیری است از عمر سعد درمورد علی اکبر، که
کُنّا اِذَا اشتَقناء بِرَسولِ الله نَظَرنا إلیٰ وَجهِ عَلی
هروقت ما دلمان برای پیغمبر تنگ می شد نگاه به چهره ی علی اکبر می کردیم.
این تعبیر امام حسین است.
حسین کیست؟
ابی عبدالله خودش وقتی تو بغل فاطمه قرار می گرفت ،
صدیقه ی طاهره وقتی با حسین بازی می کرد، لالاییش این بود حسین را بالا می انداخت می فرمود:
انتَ شبیهٌ بِنَبی لَستَ شَبیهٌ بِعَلی
یعنی خودِ حسین اَشبَهُ النّاس برسول الله است ،
اما همین حسین می گوید ما دلمان برای پیغمبر که تنگ میشد به علی نگاه می کردیم.
الله اکبر
از این وجهُ الله و وجه رسول الله چی درست کردند که تمام صورت شد لخته ی خون.
فهمیدی چی گفتم؟
مرحوم علامه ی دربندی رضوان الله تعالی علیه ،
به مقتل علی اکبر که رسید دارد
داره مقتل می نویسد ،
رسید به این تعبیر
و حَمَلَهُ الجَواد إلی مُعَسکـَرِ الاَعداء
یعنی مرکب این آقا ، این آقا را عوض اینکه به خیمه ها برگردانداشتباهی برد وسط لشکر دشمن.
این عبارت را نوشت بعد نشست با خودش فکر کرد
چطور میشود که مرکب، آنهم مرکب عربی،
که بهش میگفتند فارِس ،
راکبش را اشتباهی ببرد تو لشکر دشمن.
احتمال اول :
نوشت که وقتی شمشیر به فرقش زدند خون فرق مقدس آمد، ریخت روی چشم مرکب.
مرکب راه را گم کرد .
قانع نشد . ...
احتمال دوم:
وقتی شمشیر به فرق مبارکش زدند
علی اکبر نتوانست مستقر روی مرکب بماند لذا افتاد روی گردن مرکب ،
دستهایش را دور سر و چشمان مرکب انداخت ،
مرکب جلویش را ندید اشتباهی رفت توی لشکر.
بازهم قانع نشد.
آنقدر نوشت خوابش برد
در عالم رویا صدیقه ی طاهره را زیارت کرد ،
روضه ی علی اکبر به روضه ی حضرت زهرا گره خورده .
جوانها باید حقش را امشب ادا کنند.
بی بی دو عالم فرمود دربندی،
تا اینجا نوشتی ، از اینجا به بعدش را از زبان منِ زهرا بنویس....
فَحَمَلهُ الجواد إلی مُعَسکـَرِ الاَعدا
تا اینجایش را نوشتی بقیه اش را من میگویم بنویس.
همینکه مرکب رفت وسط لشکر دشمن فَقَطَّعوه بِسُیوفٍ إرباً إربا . ...
مرحبا به تو گریه کن .
دیگر چیزی نمانده سفره ی دهه جمع بشود ها.
حنجره ت را خرج ابی عبدالله کن.
تماشاچی ها افتادن علی اکبر را داشتند می دیدند.
تا خورد روی زمین
صدا زد
اَبَه علیک َ مِنِّی السّلام
ابی عبدالله آمد اما چه آمدنی؟
نوشتند هفت قدم روی زانوهایش دارد میرود.
بعضی ها نوشتند هنوز از مرکب پیاده نشده بود
دیدند حسین رو زین مرکب هفت مرتبه بلند شد و نشست.
هی میگوید « وَلَدی علی ... »
الله اکبر
چه خبر شده؟
تا رسید کنار مقتل علی اکبر ،
نوشتند تا اینجا صدای گریه هایش را کسی نشنیده بود
فَبَکیٰ بُکاءً عَالیا
اگر میخواهی سنخیت پیدا کنی ،
یعنی تو روضه ی علی اکبر بلند بلند گریه کنی.
نشست روی خاکها دلش آرام نشد.
فَوَضَعَ خدَّهُ علی خَدِّه
آنقدر معطل شد لشکر خوشحال شدند
گفتند با یک تیر دونشان زدیم.
هم پسر را زدیم هم پدر را زمینگیر کردیم.
صورت رو صورت جوانش است.
یک وقت دید صدای ناموسش زینب دارد می آید .
یا صاحب الزمان....
چشمی نباشد امشب گریه نکرده باشد ها.
راوی میگوید دیدم یک خانوم بلند قامت هی زمین میخورد و بلند میشود.
هی میگوید «یا أُخَیّاه وَ ابنَ أُخیّاه »
یعنی اول نگران حال حسین است
تا زینب آمد وسط میدان ،
ابی عبدالله بدن جوانش را رها کرد.
نمیخواهد خاطره ی مدینه تکرار بشود.
یکبار ناموسش بین نامحرم ها گیر افتاده بس است.
چه کرد؟
زیر بغل خواهر را خودش گرفت ،
وَ رَدَّها إلی الفُسطاط
خواهر را خودش به خیمه ها رساند .
آماده ای بگویم یا نه؟
آقاجان یک لحظه آمدن ناموست رو بین نامحرم طاقت نیاوردی،
پس کجا بودی مجلس یزید ؟
وَ عَلیها اَرذَلُ ثیابٍ...
دست خواهرت را به طنابی بسته بودند،
دلقکها و نامحرمها داشتند شادی میکردند.
های حسین.....
┅┅┅┅┄❅[﷽❅┄┅┅┅┅┄
#اَللّهُمَّعَجِّلْلِوَلِيِّکَالْفَرَجَ
#اللَّهُمَّاشْفِکُلَّمَرِیض
#کانال_وگروه_تخصصی_نوای_ذاکرین
#اشعار_مذهبی
#نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ
↙️
#خادم_الذاکرین_آرامش↙️
💠کانال وابرگروه نوای ذاکربن💠
Eitaa.com/navayehzakerin2
#ابرگروه⬇️
https://eitaa.com/joinchat/954466766C8b9b885ce9
@Aaramesh42خادم کانال
╚═══💫💎═╝