#حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
🩸
آه … از وقتی که بدن نازنین علیهالسلام را از قبر بیرون کشیدند و سر او را بریدند وبر نیزه زدند …
در نقلی آمده است:
🥀 وقتی که حرمله (و یا نقلی دیگر ابوخلیق) را به نزد مختار آوردند، گفت، مختار از نحوه شهادت علی اصغر علیهالسلام سوال نمود که در آخر حرمله نانجیب گفت:
🥀 به خدا قسم نگذاشتند بدن آن طفل صحیح و سالم بماند.
روز یازدهم سر هر شهیدی به سرداری دادند که جهت افتخار بر نیزه کُنَد و به کوفه نزد ابن زیاد برد و جایزه بگیر.
🥀 به
ابو ایوب غنوی که سرکرده بیلداران بود سری از شهدا نرسید. لذا به
بیلداران دستور داد تا زمین کربلا را زیر و رو کردند
و جسد آن طفل را یافتند و بیرون آورده و سرش را بریدند و بر سر نیزه زدند و به کوفه آوردند.
🔖 مقتل "
مُبکِی العیون" نوشته است:
🥀 چون سر های شهدا را به نزد عمر ابن سعد ملعون آوردند،گفت یک سر دیگر باقیست. گفتند
آن سر شیرخوار حسین علیهالسلام است که او را به دست خود دفن کرده است.
🥀 آن ملعون گفت:
بروید به دنبال او و هر نحوی شده سر او را به نزد من بیاورید.
پس جمعی پیاده آمدند و
با بیل و نیزه دنبال پیکر مطهر آن طفل گشتند و در نهایت آن پیکر مطهر را پیدا کرده و نعش او را از خاک بیرون آورده و سرش را جدا کردند و نزد ابن سعد لعین آوردند و با سرهای شهدا به شام بردند.
📚 مُبکی العیون،ص۱۹۲ (نسخه خطی)
📚 ریاض القدس ج٢ ص١٠۴ (نسخه خطی)
📚 سفینة النجاة ج٢ ص٢٧٣
📚 بحرالمصائب ج۴ ص٣۵۴
✍
رفت و سرش را روی نی دیدم؛ دلم سوخت
از کربلا تا شام رنجیدم؛ دلم سوخت
چشمم چهل منزل به سمتِ نیزه بود و
از اضطراب و ترس لرزیدم؛ دلم سوخت
ترسیدم از اینکه بیفتد با نسیمی
پشت سرش چون ابر باریدم؛ دلم سوخت
تیرِ سه پر را حرمله می شُست با آب
چشمان خود را زود دزدیدم؛ دلم سوخت
داغش تمام عمر از یادم نمیرفت
گاهی اگر یک لحظه خندیدم؛ دلم سوخت
شاید سه ماهش بود خندید اولین بار
در خاطراتم هر چه چرخیدم؛ دلم سوخت
دیدم که خوردم آب و شد سیراب از شیر
کابوس دیدم هر چه خوابیدم؛ دلم سوخت
در کارهای خانه خیلی گریه کردم
قنداقه را رویِ عبا چیدم؛ دلم سوخت
آهسته خواندم زیر لب لالا لالا لا
تا شیرخواره هر کجا دیدم دلم سوخت!
🌹
#اللَّهُمَّ_عَرِّفْنِےحُجَّتَڪ 🌹
💠
#کانال_وابرگروه_نوای_ذاکربن💠