برشی از کتاب
#خط_مقدم
«جلسه با محسن رضایی با حضور حسنآقا و حاجیزاده و سیدمجید و سیدمهدی و سیوندیان و چند نفر دیگر، فردای همان روز تشكیل شد. آقا محسن چند بار سئوال خود را تكرار كرد.
ـ شما مطمئنین كه خودتون میتونین موشكو پرتاب كنین؟
و هربار حسنآقا مطمئنتر از بار قبل پاسخ مثبت داد.
ـ به نظر من كه حتی اگه شما بتونین موشكها رو شلیك كنین بازم امید زیادی نیست. چرا كه لیبیاییها با این روندی كه دارن ادامه میدن بعیده كه دیگه به ما موشك بدن. چند تا از قبلیها مونده؟
ـ كمتر از 10 تا.
آقا محسن باشوخی ادامه داد:
ـ مقدم! این بچههایی كه دور خودت جمع كردی از بهترین بچههای جنگن. من الان فرمانده گردان نیاز دارم. فرمانده تیپ نیاز دارم. اینا رو ولشون كن بیان!
حسنآقا خندهای كرد.
ـ این چه حرفیه آقا محسن؟ یعنی الان از یه فرمانده گردان كمتر دارن به جنگ خدمت میكنن؟ نه ما هرطور شده نمیذاریم كار موشكی بخوابه...».
سفارش از طریق سایت👇
Targol.ir/shop/185
عضویت در کانال👇
@nazreketab