هدایت شده از سیدعلی
یک بار پدر بدون این‌که محمدرسول متوجه شود به دنبالش می‌رود، می‌بیند او پول را می‌دهد و نفت را می‌گیرد ، با خود می‌گوید که خدا را شکر پسرم پول و کوپن را گم نکرد ، اما می‌بیند محمدرسول به‌جای این‌که به منزل خودشان بیاید به منزل پیرزنی می‌رود که فرزندی ندارد و مستضعف است و متوجه می‌شود محمدرسول هربار نفت را به او می‌داده است.