🌷در روزی که قرار بود مجلس چهارم شورای اسلامی افتتاح شود, حجت الاسلام مرحوم سید علی اکبر ابوترابی روحانی آزاده, نیز نماینده مردم در همین مجلس بود، در راه برای رسیدن به مراسم افتتاحیه، برای لحظهای جلو ورودی مجلس توقف میکند و خطاب به دوست همراهش میگوید: این در را ببین، اگر ما به وظیفه خود در قبال رأی مردم عمل نکنیم؛ این در برای ما دروازه جهنم خواهد شد... او همچنین در سالهایی که نماینده مجلس بود، گاهی عبایش را کنار پیاده روی ساختمان مجلس پهن میکرد و همان جا به درخواست مراجعین رسیدگی میکرد و در پاسخ به اعتراضهایی که میگفتند، این کار صورت خوبی ندارد، میفرمود: مسؤولان باید در کوچه و خیابانها راه بیفتند و به وظایف شان عمل کنند...ای کاش ابوترابی نرفته بود, راز ماندگاری ابوترابی تنها به دلیل استقامت های ویژه اش در دوران اسارتش نیست. اخلاقی که او در برخورد با دشمنان و مخالفینش، ایرانی, عراقی, صلیبی و … داشت باعث شد نامش در ذهن آنها نیز ماندگار شود. بیان نام او شاید برای برخی از آنها تداعی کننده نام " امام خمینی" باشد.
🌷یکی از شبها نزدیکیهای سحر سید ساجدی با چشمانی گریان به سراغ من آمد، او پس از اینکه مقداری اشک ریخت، گفت: در عالم خواب به پشت بام آسایشگاه رفتم دیدم که در شب تاریک و سرمای زمستان یک انسان بزرگواری در حال قدم زدن میباشد، از همان ابتدا به قلبم الهام شد که او آقا امام علی(ع) است، جلو رفتم و سلام کردم و آقا با مهربانی و تبسم، جوابم را دادند، افتادم و دست و پای شان را بوسیدم، پس ازاین چند لحضهای کنار آقا بودم، عرض کردم، یا امیرالمومنین (ع) در این سرمای سخت و شب تاریک در اینجا چه میکنید؟... "آقا فرمودند: شما بروید بخوابید، از روزی که شما را اسیر کردند من شما را مهمان خود میدانم و از شما نگهبانی میکنم، با شنیدن این جمله گریهام گرفت و از خواب بیدار شدم..."
کتاب شهدا و اهل بیت، ناصرکاوه
خاطرهای از مرحوم حجت الاسلام ابوترابی
🌷کاظم عبدالامیر شکنجه گری که به شهادت رسید!؟
کاظم بدترین رفتار را با ما اسرا داشت. گاهی آقای ابوترابی را چنان کتک میزد که ایشان تا مرز شهادت میرفت. آرزوی ما این بود که کاظم مرخصی برود. یک هفته رفت مرخصی، ولی دو روز زودتر به اردوگاه برگشت و دیگر یک آدم دیگر شده بود. دیدیم کنار روشویی چند دقیقه با آقای ابوترابی صحبت میکرد. از ایشان پرسیدیم کاظم چه میگفت؟... ایشان گفتند کاظم میگفت سر صبحانه با مادرم نشسته بودم که پرسید تو در اردوگاه اسرا آنها را شکنجه میکنی؟... کاظم تعجب میکند. دوباره مادرش میپرسد آیا سیدی در بین اسرا هست که تو او را شکنجه کرده باشی؟... دیشب حضرت زینب (س) را در خواب دیدم که میگفت چرا فرزندت اسیری از قافله اسرای ما را آزار و اذیت میکند؟... مادرش میگوید شیرم حلالت نیست اگر آنها را اذیت کنی. کاظم متحول و از این رو به آن رو شد... جنگ تمام شد و پس از سقوط صدام، کاظم به ایران آمد و از تکتک ۹۰ نفر اسیران حلالیت طلبید. به مشهد رفت و سر خاک آقای ابوترابی از ایشان هم درخواست حلالیت کرد. در جنگ سوریه، کاظم به عنوان مدافع حرم به سوریه رفت و در حرم حضرت زینب (س) با تیر مستقیم دشمن به شهادت رسید...
کتاب شهدا و اهل بیت, ناصر کاوه
راوی: برادر آزاده, حاج سعید اوحدی
۱۲ خرداد سالگرد، آزاده دلاور و شجاع، حاج آقا ابوترابی را گرامی میداریم.