روزی که بر سر نی، دیدم سر تو بابا ‏خون شد ز غضه قلب، نیلوفر تو بابا ‏آن روز روی نیزه، با من تو وعده کردی ‏امشب در این خرابه، آمد سر تو بابا ‏خوش آمدی ولی پس، تنها چرا به یک سر ‏برگو چه کرده دشمن، با پیکر تو بابا ‏پیشانی ات چرا با، سنگ جفا شکسته ‏خون از چه می چکد از، چشم تر تو بابا رفتی و تازیانه شد مرهم تن من ‏دشوار تو از این بود، تشت زر تو بابا ‏آن خیزران به یک سو، شمر و سنان به یک سو ‏از زجر ناله دارد، این دختر تو بابا ‏شرح سفر نگویم، از حالتم بخوان خود ‏گردیده دختر تو، چون مادر تو بابا ۱ 🏴