مهربان آمدی ای عشق! به مهمانی من
پر شد از بوی خوشت، خلوت روحانی من
خوش برآورده سر از باغِ تماشای وجود
سرو ناز تو به سرفصل زمستانی من
هيچ كس غيرِ تو ای خرّمی ديده! نخواند
حرف ناخواندهی دل، از خط پيشانی من
میكنم گريه، منِ سوخته تا خنده زند
گل روی تو در آيينهی بارانی من
بیقرار آمدی و رفت قرارم از دست!
بنشين تا بنشيند دل طوفانی من
آفتابی شدی و يكسره آبم كردی
شد حرير نگِهت جامهی عريانی من
بشكن ای بغض! و فرو ريز كه در خانهی دل
میزند شعله به جان، آتشِ پنهانیِ من
هر چه گفتند و بگويند به پايان نرسد
قصهی زلف تو و شرح پريشانیِ من...
#نصرالله_مردانی
#ندای_اردکان
@neday_ardakan🔷