سوگنامه ای برای استاد! خداحافظ ای دردانه آواز ایران ! خداحافظ ای فصل مشترک حوزه تمدنی ایران ! خداحافظ ای معجزه قرن موسیقی! اما ! مگر میشود با میزبان‌تاریخ خداحافظی کرد؟ با ترانه از خون جوانان وطن لاله دمیده به خروش آمدیم ، به خیابان ریختیم و برای رسیدن به روشنی فریاد زدیم. در فردای پیروزی انقلاب ،‌ با حضور در کانون های سازندگی ، ایران ای سرای امید را زمزمه کردیم. جنگ میشود ، بیل و تراکتورها و گوسفندان را در مزارع رها کردیم و تفنگ در دست گرفتیم تا ره بجوییم . دشمن متجاوز را بیرون‌ راندیم در حالیکه برادر غرق خون بود. قریب به یک دهه است جنگ تمام شده ولی آثار وحشتناک آن بر گرده مردم سنگینی می کند، روح و روان مردم را آزار داده . مردم خسته از وضع موجود. همراه شو عزیز ، کاین درد مشترک ، هرگز جدا جدا، درمان نمیشود . سیل خروشان جمعیت برای اولین بار در سال ۷۶ در مقابل خواسته حاکمیت می ایستد. سال ۸۸ میشود ، مردم از نتیجه انتخابات اعتراض دارند ، دستگاه اعتراض مردم را با خشونت جواب می دهد و ناگهان‌ نگاهها به این دردانه هنر معطوف میشود. تفنگت را زمین بگذار که من بیزارم از دیدار این خونبارِ ناهنجار تفنگِ دست تو یعنی زبان آتش و آهن. این وطن چیست که باید برایش اینقدر غصه خورد و گریست؟ وقتی در آن حادثه شوم و هولناک زلزله بم ، مرحوم بسطامی جان به جان آفرین تسلیم گفت ، در جواب آهنگِ ای خطهٔ ایران مهین‌، ای وطن من. ای گشته به مهر توعجین جان و تن من ، شما سکوت را جایز ندانستی ؛ خانه ام آتش گرفته ست ، آتشی جانسوز هر طرف می سوزد این آتش ، پرده ها و فرشها را ، تارشان با پود. مردم را به بازسازی شهر ویران شده بم فراخواندی. صبر و امید و هوشیاری را لازمه یک جامعه پویا می دانستی . غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبوَد. عجب فتادن مرد است در کمند غزال ما همچنانکه با شکست هایمان به پیش می رفتیم و با بغض ها و اشک هایمان مسافرت می کردیم از قاصدک ها می خواستیم چه خبر آوردی از کجا وز که خبر آوردی خوش خبر باشی اما گرد بام و در من بی‌ثمر می‌گردی! در آستانه هفت دهه زتدگی ات به مستان سلام کردی و جان را غلام! گاه از اینهمه استعداد و شیرینی در شعر و ادبیات پارسی متحیر میشویم. مگر چه کسی بغیر از شما می تواند بابا طاهر را اینجور به خانه های مردم بیاورد! تو که نازن‍ده بالا دلربایی تو که بی سرمَه چش‍مون سرمَه‌سایی تو که مُشکین دو گیسو در قفایی به مو گویی که سرگردون چرایی، سر گردانی ات چه شد ؟ در روحانی ترین لحظات زندگی مان با ربنایت افطار کردیم . احترام به استاد و پیشکسوت در عین تواضع و فروتنی را در تقدیم آهنگ مشهور مرغ سحرت به مرتضی خان نی داوود یادگرفتیم. در دلشدگان علی حاتمی در مخالف سه گاه خواندی؛ گر زحال دل خبر داری بگو راه اگر نزدیکتر داری بگو مرگ را دانم؛ ولی تا کوی دوست راه اگر نزدیکتر داری بگو در حالیکه این مخالف سه گاه نبود ، شور بود ! همایون بود ، راست پنجگاه بود. زندگی بود. یادت جاودانه ای میزبان تاریخ ، ای دردانه آواز ایران! ابوالفضل رزم آور ۱۹ مهر ۱۳۹۹ @neday_ardakan🔷