عادت دارد موقع خداحافظی بگوید « مواظب خودت باش ». من هیچوقت نفهمیدم بعد از شنیدن این جمله چطور باید از خودم مواظبت کنم ! مثلا خودم را محکم بغل کنم، موقع رد شدن از خیابان دست خودم را بگیرم، هوای خودم را داشته باشم یا برای زودتر رسیدن به مقصد میانبر نزنم و دور شمسی قمری بزنم، مسیر ده دقیقه ایی را نیم ساعته گز کنم، راهم را دورتر کنم یا سر هر کوچه خیابان شیر و خط بیندازم که وارد شوم یا نه، خطرناک است، از کوچه بعدی بروم یا اصلا از کوچه های تنگ و خلوت رد نشوم. توی هر رستورانی غذا نخورم. توی تخم چشم راننده تاکسی زل بزنم، خوب بررسی کنم اگر نگاهش مهربان و برادرانه نبود اصلا سوار نشوم و تمام وقتم را برای این جمله هدر کنم که سفارش کرده مواظبِ خودم باشم. با همه ی این راه کارهای عجیب و غریب اعتراف می کنم بهترین پایان برای وقت های خداحافظی همین توصیه ی شیرین قند توی دل آب کن است « مواظب خودت باش » بی توجهی آدم را می کشد، اینکه برای کسی مهم نباشی و فرقی نداشته باشد کجا می روی و چکار می کنی. مادربزرگ اواخر عمرش این جمله را زیاد تکرار می کرد : «... دیگر به درد نمی خورم، همان بهتر که بمیرم.» این را از ته دل نمی گفت. خوشش می آمد لب به دندان بگزیم و اخم کنیم و دور از جانی بگوییم که « باز از این حرفها زدی؟...» می خواست مطمئن شود هنوز برایمان مهم است. دلش توجه می خواست. مثل همه ی آدم ها، پیر و جوان هم ندارد، شنیدن جمله ی مواظب خودت باش همیشه شیرین است. @neday_ardakan🔷