عمرم بسر رسید و دل آرامم آرزوست
دیدار روی آن گل بی خارم آرزوست
عمری در انتظار نشستم به پای دوست
آن وعده ها و وعده دیدارم آرزوست
گم گشته ام میان شب و کرده های خویش
خورشید شب شکن به شب تارم آرزوست
از دست مردمان زمانه دلم گرفت
رفتن میان باغ و چمن زارم آرزوست
دلبر نیامد و همه عمرم به سر رسید
مردن به پای آن گلِ بی خارم آرزوست
روزی که بشنوم چو بیایی تو از سفر
رقصی میان گلشن و گلزارم آرزوست
چون غنچه لبت به سخن گفته وا کند
حرف تو را شنیدن و گفتارم آرزوست
ای وارث زمین تو بیا فتنه ها ببین
آن عدل و داد حیدر کرارم آرزوست
جان میدهم بپای تو ای منجی بشر
مرگی چنان که میثم تمارم آرزوست
خون میچکد هنوز ز در خانه علی
من انتقام دشمنِ غدارم آرزوست
چون زارع رخت ببست و برفت زین جهان
آنجا شفاعت تو به دادارم آرزوست
🌹(شعر از حاج استاد حسن زارع)
@neday_e_dehestan