#اخلاق_در_خانواده
✅بیان عطوفت آمیز در برابر کم مهری همسر
از مهمترین وظایف در هنگام گفتگو با همسر آن است که در هنگام تندی وی، زبان را از مقابله به مثل و تندخویی باز
داشته و با وی به گونه ای پسندیده معاشرت کنیم. خداوند متعال به این ادب خانواده اخلاقی اشاره میکند:
و با آنان، به طور شایسته رفتار کنید! و اگر از آنها، )به جهتى( کراهت داشتید، )فوراً تصمیم به جدایى نگیرید!( چه بسا چیزى
خوشایند شما نباشد؛ و خداوند خیر فراوانى در آن قرار مىدهد!
عدم مواظبت در برخورد پسندیده با تندی و کج خلقی همسر، زمینه را برای دور شدن از مراتب عالی معنوی مهیا می سازد.
علامه حسن زاده آملی، شاگرد آیت الله محمد حسن الهی طباطبایی نقل میکند:
خاطره ای از مرحوم آقای الهی درباره میرزا علی آقای قاضی دارم. یک روز پس از نماز که به منزل آمدم، پس از خوردن ناهار
آماده استراحت شدم؛ ولی بچه ها با سروصدا و بازی نگذاشتند. من که خسته بودم، با بچه ها و مادرشان دعوا کردم؛ در حالیکه
نباید دعوا میکردم. بالاخره در محیط خانواده پدر باید با عطوفت رفتار کند. پس از لحظاتی ناراحت شدم، به حدی که اشکم جاری
شد. از خانه بیرون رفتم و مقداری میوه و شیرینی برای بچه ها خریدم تا دلشان را به دست آورد و از ناراحتی ام کاسته شود؛ ولی
جناب رسول الله فرموده: دلی را نشکن که اگر شکسته شد، قابل التیام نیست؛ چنانچه اگر ظرف سنگینی شکست، با لحیم اصلاح
نمی شود.
زمین و آسمان بر من تنگ شد و احساس کردم که نمی توانم در آمل بمانم. از آمل بیرون آمده به قصد عزیمت به تبریز و رفتن
به محضر آقا سیدمحمدحسن الهی به تهران آمدم. قبل از بیان ادامه واقعه، نکته ای را باید مطرح کنم و آن اینکه در قم، وقتی
که خدمت آقای الهی میرسیدم، از ایشان میخواستم شما که به محضر آقا )آقای قاضی( مشرف میشوید، سفارش ما را هم
بکنید. با اینکه آقای قاضی وفات یافته بودند، اما شاگردانش همچون آقای طباطبایی، آقای الهی و آقای شیخ محمدتقی آملی
خدمتشان میرسیدند. نفس قدسیه الهیه می تواند در همه عوالم حشر داشته باشد و این مطلب از آیات و روایات استفاده میشود.
علی ایّحال، هنگام اذان صبح به تبریز رسیدم و به مدرسه طالبیه رفتم. پس از خواندن نماز، صبر کردم تا مقداری از روز بگذرد؛
آنگاه پس از پرس وجو به منزل آقای الهی رفتم. پس از چند لحظه خودشان آمدند و پس از احوالپرسی اظهار داشتند: »من
نمیدانستم شما قم هستید یا آمل؛ لذا می خواستم نامه ای به اخوی ]علامه طباطبایی[ بنویسم تا نامه را به شما برسانند.« با تعجب
عرض کردم: »آقا چه اتفاقی افتاده که میخواستید مرا در جریان بگذارید؟« فرمودند: »من خدمت آقا مشرف شدم و سفارش شما
را به ایشان کردم؛ ولی حاج آقای آملی )ایشان خیلی مؤدب بودند و مرا حاج آقا خطاب میکردند(! ایشان از شما راضی نبودند.« با
شنیدن این جمله تا لاله گوش سرخ شدم. عرض کردم: »آقا! چطور؟ چرا راضی نبودند؟« فرمودند: »ایشان به من گفتند آقای
آملی، چطور هوس این راه را دارد؛ در حالی که با عائله اش اینطور رفتار میکند؟« بعد فرمود: »حاج آقای آملی! داستان رفتار با
عائله چیست؟« زبانم بند آمد و اشکم جاری شد و نتوانستم حرفی بزنم.
@neday_e_dehestan