‍ • چون نبوت پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه بالا گرفت، (عبدالله بن ابی) که از بزرگان یهود بود حسدش درباره پیامبر صلی الله علیه و آله بیشتر شد و در صدد قتل پیامبر صلی الله علیه و آله برآمد. برای ولیمه عروسی دخترش، پیامبر صلی الله علیه و آله و علی علیه السلام و سایر اصحاب را دعوت نمود، و در میان خانه خود چاله ای حفر کرد و روی آن را به فرش پوشیده نمود، و میان آن گودال را پر از تیر و شمشیر و نیزه نمود. همچنین غذا را به زهر آلوده نمود، و جماعتی از یهودان را در مکانی با شمشیرهای زهرآلود پنهان کرد. تا آن حضرت و اصحابش پا بر گودال گذاشته در آن فرو روند و یهودیان با شمشیرهای برهنه بیرون آیند و پیامبر صلی الله علیه و آله و اصحابش را به قتل برسانند. بعد تصور کرد که اگر این نقشه بر آب شد غذای زهرآلود را بخوراند تا از دنیا بروند. جبرئیل از طرف خدای متعال این دو کید را که از حسادت منشعب شده بود به پیامبر صلی الله علیه و آله رساند و گفت: خدایت می‌فرماید: خانه عبدالله بن ابی برو و هر جا گفت: بنشین قبول کن و هر غذائی آورد تناول کنید که من شما را از شر و کید او حفظ و کفایت می‌کنم. پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و اصحاب وارد منزل عبدالله شدند، تکلیف به نشستن در صحن خانه نمود، همگی روی همان گودال نشستند و اتفاقی نیفتاد و عبدالله تعجب نمود. دستور آوردن غذای مسموم را داد، پس طعام را آوردند، پیامبر صلی الله علیه و آله به علی علیه السلام فرمود: این طعام را به این تعویذ بر غذا قرائت نمائید (بسم الله الشافی بسم الله الکافی بسم الله المعافی بسم الله الذی لایضر مع اسمه شی ء ولاداء فی الارض و لا فی السماء و هو السمیع العلیم). پس همگی غذا را میل کردند و از مجلس به سلامت بیرون آمدند. عبدالله بسیار تعجب نمود گمان کرد زهر در غذا نکردند. دستور داد یهودیانی که شمشیر به دست بودند از زیادتی غذا میل کنند، پس از خوردن همه از بین رفتند. دخترش که عروس بود فرش روی گودال را کنار زد دید زمین سخت و محکمی شده است پس بر بالای آن فرش نشست در گودال فرو رفت و صدای ناله‌اش بلند شد و از بین رفت. عبدالله گفت: علت فوت را اظهار نکنند. چون این خبر به پیامبر صلی الله علیه و آله رسید از عبدالله حسود، علت را پرسید؟ گفت: دخترم از پشت بام افتاد، و آن جماعت دیگر به اسهال مبتلا شدند. ✅ به رادار انقلاب بپیوندید: @Radar_enghelab