مشاوران شهردار زرند دنبال شوی تبلیغی هستید؟!
از مشاور فرهنگی جناب شهردار و سازندگان کلیپ خستگی ناپذیری شهردار زرند سوالی داریم:
"آیا این کلیپ های خدمات شهردار شوی تبلیغی هستندچون با حقیقتی که ما دیدیم فاصله دارند؟!"
من زهرا اسدی و خواهرم خانم مهدیه اسدی صاحب امتیاز و مدیرمسئول ندای زرند الان سه هفته دنبال گرفتن یک وقت کوتاه دو سه دقیقه ای باجناب شهردارهستیم،به عنوان یک شهروندمعمولی؛اما تاکنون محقق نشده ومارا بعد از دوهفته علافی و سه بارحضور به سه شنبه راس ساعت ۶:۳۰ صبح ارجاع داده اند ،انشاءالله باز مشکلی برای شهرداری پیش نیاید و شهردار گرامی مجبور نشوند برای رسیدگی به آن کار ارباب رجوع را در روز ملاقات عمومی که مدام هم از تلویزیون(تابلوی روان)بالای سر رئیس دفترشان نشان می دهد روزهای ملاقات عمومی با شهردارروزهای یکشنبه و سه شنبه،بدون رسیدگی به کارشان رها کرده وبرای رسیدگی به کارمهم شهرداری،بی اعتنا به وقت ارباب رجوع بروند،که به این عملکرد نقد وارد است اگر در طول هفته میفرمایید روزهای ملاقات عمومی روز یکشنبه و سه شنبه ،پس منظورتان این هست تمام وقت این دو روز از صبح تا ساعت دو ونیم ،وگرنه زمان مشخص بفرمایید از ۹ تا ۹:۳۰ چون ما سه هفته اندر پله های دو طبقه ی ساختمان شهرداری حیرانیم،روز پنج شنبه دو هفته قبل ساعت ۹ صبح رفتیم،دفتر شهردار تعطیل بود و در بسته واعضای اتاق اداری اجتماعی فرمودندجلسه دارند و امروز هم نمی آیند منتظر نباشید ، روز شنبه راس ساعت ۷ صبح رفتیم باز دفتر بسته بود و یک مرد تقریبا تپل در وسط راهرو افاضه فرمودند که جناب شهردار کرمان هستند و روزهای ملاقات یکشنبه و سه شنبه است ،بیخود در بقیه روزها خود را علاف نکنید، که از قضا یکشنبه و سه شنبه ی هفته ی قبل تعطیل بود و قرار شد یکشنبه هفته ی بعد که دقیقا امروز بود به دیدار شهردار محترم نائل گردیم ،که وارد دفتر شدیم و یک ارباب رجوع بی تابانه قصد ورود داشتند اما رئیس دفتر مودب و بسیار متشخص شهردار فرمودندافراد زیادی داخل هستند منتظر بمانید بیایند بیرون وبعد شما بروید داخل ،ماهم بدون رد و بدل شدن کلامی در انتظار نشستیم،در اتاق یک فلاسک بزرگ چای و یک آبسرد کن با کلی لیوان کاغذی برای پذیرایی از ارباب رجوع قرار داشت که به نوع خود نشانه ی احترام صاحب دفتر به ارباب رجوع بود و برای ما بسیار جذاب ،آبجی که برایش جالب بود، گفتند :"چای می خوری ؟!"باز خودش حرفش را پس گرفت چون می داند تا منابع خرید خوردنی ها مشخص نباشد ، به آن لب نمی زنیم،این که بیت المال بود و ما حقی برایش نداشتیم، حتی برای نذری ها هم منع است مگر بدانیم اصل مال طیب است(داستان منبع خوردنی ها را به شرط حیات روزی برایتان خواهم گفت)
خلاصه برگردیم سر اصل ماجرا ،ما همچنان منتظر بودیم و افراد داخل می آمدند بیرون ،تا این که آقایی وارد شد و نگاه به اطراف نکرده خواست برود داخل که رئیس دفتر به ما اشاره کردند خانم ها منتظرند و بعد یک خانم مانتویی که عینکش را هم بالای سرش گذاشته بود و به گمانم از همین ها که تازه موسس مدرسه یا آموزشگاهی شده وگمان می برندجایی که آن ها ایستادندبه خاطر وزن عقل و اقداماتشان به حدی سنگین است که برنیروی جاذبه اثر گذاشته وکره زمین تاب بزرگیشان را نداردو نیم وری می شود، البته دوماه بگذرد متوجه می شوند هیچ کاری از دستشان ساخته نیست ،از همان ها که می آیند دنیا را تغییر بدهند بعد متوجه می شوند خودشان را هم نمی توانند تغییر بدهند ، اما توهم ابتدایی آن هم شیرین است و مدام اتاق را گز می کردند که چرا شهردار به استقبالشان نمی آیند که ناگهان در اتاق باز شد و جوانی با چهره ای کاملا مذهبی و کت و شلوار رنگ .... و ریش آنکار شده و دکمه ی بسته شده ی زیر گلو(از همین آدم های متظاهر که ظاهرشان با فکرشان زمین تا آسمان فاصله دارد و برای گرفتن مسئولیت تیپشان مذهبی است)،همین که نگاهش به بانوی سانتی مانتال افتاد،دل ودین از دست داده،نهال خدمتشان گل کرد و وسط چهار ارباب رجوع ناجی مشکل بانو شده بودند و ایشان هم خواهان بودند حال که قرار است بولوار .....آسفالت شود کوچه ی .....را نیز آسفالت کنید ،در این اثنا رئیس دفتر شهردار هم بیرون آمدند اما آدم قبل نبودند و همان که به بقیه می گفتند نوبت این خانم هاست،باید بعد این خانم ها وارد شوید ،خواهرم گفتند ما کی برویم داخل ،افاضه فرمودند :"اجازه بدهید عرق بدنتان خشک شود !!" تا آمدم جواب اورا بدهم که عرق بدن ما زمانی خشک می شود که طرحمان به نام دیگران ثبت نشود(که با دست دست کردن احتمالا این طرح هم به نام یکی ثبت بشود و باز ما دستمان بماند داخل حنا) که شهردار محترم از در بیرون آمده تا بروند،متوجه گفتگوی آن آقای متظاهر باآن بانو شدند و پاسخ دادند چون کار ما در بولوار روکش است نمی توانیم آسفالت کوچه را انجام دهیم، بعد عازم شدند بروند که میان ماجرا دویده و گفتم جناب شهردار کجا؟!