خاطره ی طنز علامه جعفری ره
✳️از علامه جعفری نقل شده است که:
🔰فردی تعریف میکرد که من یه مدت کارهای خیلی مهم و بزرگی برای مردم کرده بودم،فکر میکردم خیلی مقام معنوی بالایی پیدا کردم دیگه!
🔅توی یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضاعلیه السلام گفتم:
🙏 یا امام رضا!دلم میخواد تو این سفر خودمو از نظر تو بشناسم که چه جوری منو می بینی واجر و مقامم پیش تو چه جوریه؟
💥نشونه ش هم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرفِ اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم.
🍀وارد صحن که شدم خانوممو گم کردم اینور بگرد،اونور بگرد،یه دفعه دیدم داره میره!
♦️خودمو رسوندم بهش و از پشت سر زدم بهش که کجایی؟!
روشو که برگردوند دیدم زن من نیست!
✨زن بلافاصله بهم گفت :خیلی خری!
⁉️حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه!
💠زنه که دید انگار دست بردار نیستم و دارم همینجوری نگاش میکنم دوباره گفت:
❗️نه فقط خودت، بلکه پدر و مادر و جد و آبادت هم خرن!!
🔆علامه میگوید:
این داستان را برای مطهری تعریف کردم تا۲۰ دقیقه فقط می خندید😂😂😂😂😂
🍃
@negahebeheshti