برگی از داستان استعمار
قسمت صد و نه: استخوان بافندگان
اگر هندیها کارخانههای بزرگی داشتند که کالا تولید کنند و در کشورهای دیگر بفروشند، بالا رفتن قیمت ارز به نفع آنها بود، چون هرقدر کالای بیشتری تولید میکردند ارز بیشتری هم که حالا گران شده بود، به دست میآوردند؛ اما سالها بود که انگلیسیها صنایع هند را از بین برده بودند.
هندیها پیش از تسلط انگلیسی ها، صنعت پارچه بافی بزرگی داشتند و پارچههای هندی به تعداد زیادی از کشورهای آسیایی و اروپایی و حتی انگلستان صادر میشد.
انگلیسیها برای آنکهاین پارچهها به کشورشان وارد نشود عوارض گمرکی بالایی از آنها میگرفتند. عوارض گمرکی به پولی گفته میشود که هر کشوری در بندرهای خودش از تاجرانی که اجناس خارجی را به آن کشور وارد میکنند، دریافت میکند.
انگلیسیها از پارچههای هندی که به بندرهای انگلستان میرسید ۸۰ ٪ گمرکی میگرفتند. یعنی اگر قیمت صد متر پارچه ده لیره بود، آن تاجر باید هشت لیره به دولت میداد. بهاین صورت قیمت پارچه به هجده لیره میرسید و کسی نمی توانست آن را بخرد.
دولت انگلستان مدتی بعد قانون سخت تری را برقرار کرد؛ طبقاین قانون استفاده از پارچههای هندی یا خرید هر کالای هندی جرم بود و تنبیهی برای آن در نظر گرفته شده بود.
اما در هند همه چیز برعکس بود. از کالاهای انگلیسی که به هند وارد میشد هیچ مبلغی به عنوان گمرکی گرفته نمی شد؛ به همین خاطراین کالاها با قیمت ارزانی به هند وارد میشد تا مردم به خریدن آنها علاقه مند باشند.
از آنجایی که پارچههای انگلیسی با دستگاه و در کارخانههای بزرگ تولید میشدند از پارچههای هندی که به صورت دستی و با چرخهای کوچک بافته میشدند ارزان تر بودند. مردماین پارچههای ارزان را میخریدند و کالای پارچه بافهای هندی روی دستشان میماند و به فروش نمی رفت.
هنگامی که گروهی از صنعتگران هندی تصمیم گرفتند چند دستگاه بافندگی را از اروپا به هند بیاورند، انگلیسیها عوارض گمرکیاین دستگاهها را آنقدر بالا بردند که قیمت آنها به شکل سرسام آوری بالا رفت. پس از مدتی هم وروداین دستگاهها به هند ممنوع شد.
بیشتر پارچه بافان هندی شغل خود را از دست دادند؛ انگلیسیها تعدادی ازاین بافندگان را به زور به کارگاه هایی که به کمپانی هند شرقی تعلق داشت میبردند تا در آنجا به کار مشغول شوند.
صنایع فلزکاری، شیشه سازی و کاغذسازی هند هم به همین صورت نابود شد و میلیونها نفر از کارگران هندی بیکار شدند. گروهی ازاین افراد که دیگر در شهرها نمی توانستند زندگی کنند راهی روستا شدند تا به کشاورزی مشغول شوند. کشاورزان، زمینهای کوچک خود را به قسمت هایی کوچک تر تقسیم میکردند تا بتوانند آنها را بهاین کارگران آواره بفروشند.
دراین وضعیت، هر کشاورز صاحب زمین بسیار کوچکی بود که شکم خانواده اش را هم سیر نمیکرد و فقر در روستاها از گذشته هم بیشتر شد.
اما بسیاری از کارگران بیکار توان خریدن زمین را هم نداشتند، آنها چارهای نداشتند جزاینکه از گرسنگی بمیرند.
در سال ۱۸۳۴ میلادی فرماندار انگلیسی هند در گزارشی نوشت: «استخوانهای بافندگان پنبه سراسر دشتهای هند را پوشانده و سفید کرده است.»
@negaheqods