محافظ عاشق من
قسمت صد و بیست و هشتم
متعجب می پرسم :
پس قضیه چیه ؟
ـ دیشب به من زنگ زدن و آمار خیابان ... دادن که یه خونه محل قرار بوده و اسنادی درش هست اما قراره آتش بگیره ، آقا یاسین رو می شناسید ؟
ـ بله خب
ـ ایشون تماس گرفتن و گفتن گروه تراب روی این پروژه کار میکنه و باید برای اشفای حقیقت خبر اتفاقاتی که قراره اونجا بیافته پخش بشه !
ـ خب ؟
ـ من هم آدرس گرفتم و خواستم برم که همکلاسیتون اصرار کرد همراه من بیاد
رفتیم اونجا و .......
تمام چیزایی که دیدیم رو ثبت و ضبط کردیم ....
اما ....
ـ اما چی ؟
ـ متاسفانه اون خونه از قبل بمب گذاری شده بود ... وقتی متوجه شدیم که زمان زیادی تا منفجر شدنش نمونده بود ...
یاسین به هیربد و مرصاد تماس گرفت تا کمک بگیره ... دور بودن ... توی اون ساختمون زن و بچه زندگی میکردن و بی خبر از اون چیزی که پیش رو بود ... خوابیده بودن
کارن گفت میتونه بمبو خنثی کنه ... همه رو از ساختمون بیرون کرد ... تمام تلاششو کرد اما موفق نشد ... یاسین گفت هر چه سریع تر بیاد بیرون ... اما ...
با حرص و خشم گفتم : اما چی ؟
ـ هنوز از ساختمون خارج نشده بود که بمب منفجر شد
قطره های اشک از همدیگر سبقت میگرفتند و صورتم را خیس میکردند ، با ناباوری گفتم :
نهههه .... نهههههه .... الا...ااان ... حاحا...لش چطوره ؟
ـ بردیمش بیمارستان ، اما هیچ خانواده ای نداشت که بهشون خبر بدیم ، تنها کسی که به ذهنم رسید بهش اطلاع بدم شما بودید .
از جایم بلند میشوم و میگویم :
من .. من باید برم بیمارستان ...
با مظلومیت ادامه میدهم ؛ منو می برید ؟
ـ بله حتما
به سمت عمارت میروم و آماده میشوم وسایلم را بر میدارم و توضیح مختصری به مادر میدهم و با دویست و شش آقای قادری به سمت بیمارستان میرویم .
شیشه ماشین را پایین می کشم سرمای دی ماه اصفهان به صورتم می خورد و مرا می لرزاند دوباره اشک هایم جاری می شوند ...
شیشه ماشین بالا می رود بسمت اقای قادری بر میگردم و با حالتی سوالی نگاهش میکنم که بی توجه به من و همان طور که جلو را می بیند می گوید :
هوا سرده سرما می خورید ... خواهشا گریه نکنید
من او را فراموش کرده بودم ؟
آتش عشق میان ما خاموش شده بود ؟
ما تغییر کرده بودیم ؟
حسمان تغییر کرده بود و رنگ نفرت گرفته بود ؟
نههههه !
حق با مهدا بود . من خودم نبودم ، من به خودم دروغ گفتم ... تمام این سال ها که سعی کردم به خودم به قبولانم دیگر برایم اهمیتی ندارد .... !
ادامه دارد ...
#کربلا_طریق_الاقصی
@negaheqods