محافظ عاشق من
قسمت صد و سی و هفتم
مهدا و تیمش با برنامه قبلی میهمانی را به جرم اعمال شیطان پرستانه ، وجود مشروبات الکلی ، مواد توهم زا و مخدر بهم ریختند و اجازه دادند برخی بگریزند و مابقی را دستگیر کرده و به پاسگاه بردند .
هانا دستگیر شده بود و در سالن در کنار دیگر اعضای میهمانی نشسته بود .
یکی از دختران با ترس گفت :
هانا حالا چی میشه ؟
اصلا کارن چی شد ؟
خودش به ما گفت اگه هنوز اهل...
ـ اینجا نباید همه حرفی بزنین
بعدشم مگه من گفتم شیطون پرست بشید
آخه بدبختا شما ها که با دیدن پلیس راهنمایی رانندگی خودتونو خیس میکنین ، غلط میکنین میخواین با خداشون بجنگین
ـ حالا ما جو گیر شدیم یه غلطی کردیم
بخدا من فقط بخاطر هیجانش اومدم
وگرنه بابای بدبختم همیشه نون حلال درآورده
ـ و تو هم الان پشیمونی ؟
حداقل جنم داشته باشین
اینقدر بدبختو مفلوک شدین که اینطوری دروغ می بافینو خودتونو مومن نشون میدین ؟
آخه من که بهتر از هر کسی میدونم که بابای جناب عالی یه آپارتمانو به ده نفر میفروشه
پسری با اعتراض گفت :
حالا این بحثا کار به جایی نمیبره
ببخشید هانا ولی اگه تو دردسر بیافتیم مجبوریم بگیم تا همه کاره ای
هر چند اونا خودشون همه چیو میدونن
ـ من همه کارم ؟
مردتیکه مگه من گفتم خون بخور ؟
عوضی من خودم اولین معترض به این حرکتا بودم
من فقط مهمونیای خودمونو ساپورت میکنم
شما ها تا چارتا آدم بدبخت تر از خودتون دیدین از خود بی خود شدین
ـ حالا هر چی تو یا کارن !
شما ها ما رو دعوت کردین
من خودم برای این مهمونی ۲۰ تومن ریختم به حساب کارن
تو هم دوست دختریش ، حالا که اون نیست تو باید جواب گو باشی
هانا با عصبانیت از جایش بلند شد و به سمت پسر حمله برد که امیر به عنوان سرباز آنها را از هم جدا کرد و طبق خواسته مهدا ، هانا را از ان جمع بیرون برد و به اتاق دیگری برد
ادامه دارد ...
#کربلا_طریق_الاقصی
@negaheqods