. یک روز با هم از سامرا رفتیم بغداد. از من پرسید: «وضعیت حجاب در بغداد چطور است؟» گفتم: مثل تهران. گفت: «برای رسیدن به شهادت باید از خیلی گناهان گذشت. باید مراقب چشم خودمان باشیم تا توفیق شهادت را از دست ندهیم». بعد چفیه‌اش را روی صورتش انداخت. در کل مدتی که بغداد بودیم، همین طور بود تا اینکه از شهر به سمت نجف خارج شدیم. ✍برشی‌ از کتاب‌ پسرک فلافل فروش خاطرات