«محمدرسول رضایی» با وجود سنش رفتارهای کریمانه‌ای داشت که از یک مرد انتظار می‌رفت. بنابر خاطرات خانواده‌اش آن زمان چون گاز نبوده، مردم از بخاری‌های نفتی برای گرمایش استفاده می‌کردند و برای تهیه آن باید در صف‌های طولانی منتظر می‌ماندند و چون پدر محمدرسول مغازه داشته و نمی‌توانسته مغازه را رها کند، محمدرسول برای تهیه نفت می‌رفته، اما هربار که برمی‌گشته، می‌گفته پول یا کوپن را گم کرده‌ام و چندبار هم پدرش تنبیهش می‌کند. یک بار که پدرش بدون این‌که محمدرسول متوجه شود به دنبالش می‌رود، می‌بیند او پول را می‌دهد و نفت را می‌گیرد و با خود می‌گوید که خدا را شکر که پسرم پول و کوپن را گم نکرده، اما می‌بیند که محمدرسول به‌جای این‌که به منزل خودشان بیاید به منزل پیرزنی می‌رود که فرزندی ندارد و مستضعف است و متوجه می‌شود محمدرسول هربار نفت را به او می‌داده است. 📖 سایت خبرگزاری دفاع مقدس https://eitaa.com/neveshteh313/3768