سالك در ابتداى سفر در خود شور و شوقى زايد بر مقدار متَرقَّب مىيابد و يا در بين سفر، هنگام ظهور تجليات صُوريه جماليه، عشق و شور وافرى در خود حس مىكند و در اثر آنها تصميم مىگيرد اعمال كثيره عباديهاى را به جاى آورد، لهذا اكثر اوقات خود را صرف دعا و ندبه مىنمايد، به هر عمل دست مىزند و از هر كس كلمهاى مىآموزد و از هر غذاى روحانى لقمهاى برمىدارد. اين طرز عمل، علاوه بر آنكه مفيد نيست، زيانآور است، چون در اثر تحميل اعمالِ گران بر نفس، ناگهان در اثر فشارى كه بر نفس وارد شده، نفس عكسالعمل نشان داده و عقب زده و بدون گرفتن نتيجه، سالك از همه كارها مىماند و ديگر در خود ميل و رغبتى براى اتيان جزئىترين جزء از مستحبات احساس نمىكند.
و سر اين افراط در عمل و تفريط نهايى اين است كه ميزان و ملاك در اتيان اعمال مستحبه را ذوق و شوق موقتى خود قرار داده است و بار سنگين را بر دوش نفس قرار داده است. وقتى آن شوق موقتى به پايان رسيد و آن لَهيب تند و تيز رو به فروكش نهاد، در آن موقع نفس از تحمل اين بار گران به تنگ آمده، دفعتاً شانه خالى مىكند و بار سفر را در ابتدا يا در نيمه راه به زمين مىگذارد و از سفر متنفر شده و از مُعِدّات سفر و مُمِدّات آن بيزارى مىجويد. بنابراين، سالك نبايد فريب اين شوق موقتى را بخورد، بلكه بايد با نظرى دقيق و مال انديش، استعداد و خصوصيات روحى و وضع كار و شغل و مقدار قابليت تحمل خود را سنجيده، عملى را كه مىتواند بر آن مداومت نمايد و قدرى هم از استعداد او كمتر و كوچكتر است انتخاب نمايد و به همان قدر اكتفا كند و بدان اشتغال ورزد تا كاملًا حظِّ ايمانى خود را از عمل دريافت دارد.
و بنائاً علىهذا، سالك بايد وقتى مشغول به عبادت مىشود با آنكه هنوز ميل و رغبت دارد، دست از عمل بكشد تا ميل و رغبت به عبادت در او باقى مانده و هميشه خود را تشنه عبادت ببيند. مَثَل سالك در به جاىآوردن عبادات، مانند شخصى است كه مىخواهد غذا تناول كند؛ اولًا: بايد غذايى را انتخاب كند كه مساعد با مزاج او باشد و ثانياً: قبل از اينكه سير شود دست از خوردن بازدارد تا پيوسته ميل و رغبت در او باقى باشد. و ناظر به همين رفق و مداراست آنچه حضرت صادق عليه السلام به عبدالعزيز قراطيسى فرمودند: [اى عبدالعزيز، ايمان ده درجه دارد، مانند نردبان كه بايد پله پله از آن بالا رفت ... و چون كسى را ديدى كه يك پله از تو پايينتر است با مدارا او را به سوى خود بالا بر و چيزى را كه توان آن را ندارد بر او تحميل مكن كه او را خواهى شكست.]