کانال خبری بهشهرنو
#مستند_داستانی_امنیتی_عاکف_سری_سوم @kheymegahevelayat #قسمت_صد_و_هشتاد_و_هشت گفت: «مرحبا اخي تع
@kheymegahevelayat هرکاری کردم دیگه نتونستم بیداربمونم، نیم ساعتی رو بعد از اذان صبح مجبور شدم بین خواب و بیداری به سر ببرم. طبق آموزش هایی که دیده بودم با کوچیکترین صدا و رفت و آمدی بیدار میشدم. آموزش هایی که دیده بودیم به قدری مارو حساس بار آورده بودند که اگر از روی صورتمون مورچه رد میشد یا مگسی کنارمون پر میزد میفهمیدیم و چشممون به طور ناخودگاه باز میکردیم. نیم ساعتی از چرت هوشیارانه من گذشته بود که یه صدایی اومد. چشام و فورا باز کردم دیدم یه سگ مشکی جلوی پامه. اگر کمی تکون میخوردم کارتن از روی پام میرفت کنار و سگ میفهمید. کوچه ی اون محله دیگه شلوغ شده بود و مردم و زوار مشغول رفت و آمد بودند. بررسی کردم دیدم از اون خونه ی مورد نظر آدم رفت و آمد میکنه. از طرفی موندم سگ و چیکارش کنم، از طرفی اون خونه همینطور داشت شک منو بیشتر میکرد. درهمین لحظات دیدم افشین عزتی و نسترن توسلی اومدن بیرون دارند سوار یه لندکروز دو کابین مشکی با شیشه های دودی میشن. با خودم گفتم خدایا حالا من چه غلطی کنم که سوژه ها دارن میرن.. از شانس گند من دو تا سگ دیگه هم اضافه شدن. میخواستم کاری کنم منو نگاه نکنن تا جلب توجه نشه، اما نمیشد چون ممکن بود هرسه تا سگ رو وحشی ترش کنم. تنها کاری که تونستم بکنم این بود که فقط چشمام و بستم.. خیلی آروم شروع کردم به زمزمه کردن آیت الکرسی: بسم الله الرحمن الرحیم. اَللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَ لاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَ لاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الأَرْضَ وَ لاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَ هُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیمُ.)* لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. به اینجا که رسیدم چشام و باز کردم، دیدم سوژه ها سوار ماشین شدند دوتا ماشین دیگه هم که یکی جلو بود و دیگری پشت سرشون روشن شده دارن حرکت میکنن. سرم و به آرومی برگردوندم سمت سگ ها. با چشمای نیمه باز نگاهشون کردم دیدم یکی کم شده و دوتا موندن.. ادامه دادم عبارات آخر آیت الکرسی رو خوندم: اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَی النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَی الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ. دیدم سگ دومی هم رفته. اما دلهره داشتم.. چون سوژه ها رفتند و همینطور از کوچه دورتر میشدند و من فقط گردوخاک و نور کمی از چراغ عقب ماشین اونارو میدیدم. ترسیدم گمشون کنم. یه سگ مونده بود و نرفت. میخواستم یه حرکت بزنم فورا بلند بشم گردنش و بگیرم و باهاش درگیر بشم اما صلاح ندونستم. چون ممکن بود دوتا سگ دیگه برگردن. هر سه تا سگ وحشی بودن و منم چاره ای نداشتم. شاید باورتون نشه، ده دقیقه موندم که چیکار کنم.. دیگه دیدم هیچ چاره ای ندارم، دل و زدم به دریا و گفتم هر چه بادا باد. با خودم گفتم حتی اگر زخمی هم شدم توسط این سگ و اون دوتایی که سر کوچه هستند، باید بلندشم برم چون سوژه ها دارندهمینطور دورتر میشن. شرایط جوری بود که باید یه هویی بلند میشدم با سگ گلاویز میشدم. نمیشد کیفم و بگیرم و از درونش یه شوکر یا اسپری بگیرم بزنم بهش. چشمتون روز بد نبینه وقتی بلند شدم سگ نیم متر رفت عقب اما در کمتر از یک ثانیه حمله وَر شد به سمتم و پرید خودش و کوبید به سینم. چپ و راست پارس میکرد. چندنفری از دور داشتن میدیدن اما جرات نمیکردن جلو بیان. یه بار دیگه سگ پرید سمتم اینبار گردنش و گرفتم، اما سگ وحشی عین ماهی از دست آدم لیز میخوره و قابل کنترل نبود. سگ از دستم رها شد، یه هویی حمله کرد زد پاچم و گرفت، پای منو به دندون کشید. نالم رفت آسمون.. دوتا سگ دیگه هم داشتن میومدن.. دیگه چاره ای نداشتم، تنها کاری که تونستم بکنم این بود اسلحه رو از پشت کمرم آوردم بیرون، مسلحش کردم یه گلوله شلیک کردم به صورت سگ. فوری کیف و گرفتم، بلافاصله لنگان لنگان رفتم سمت موتور. دوتا سگ دیگه داشتن پارس میکردن و میومدن. نفهمیدم چطور با اون پا هِندل زدم.. فقط یادمه تمام قدرتم و داخل پاهام جمع کردم محکم هندل زدم تا روشن بشه. از طرفی اون خونه مشکوک بود، باید سریعتر متواری میشدم تا با صدای گلوله بیرون نیان و آمار این اتفاق رو به سوژه ها یا به اون تیمی که سوژه رو داشته میبرده و نمیدونستم کی هستن یه وقت ندن.