بعدش منم باید میگفتم: پذیرا میشوم مهر تو را از جان هم اکنون باز میگویم میان انجمن با تو وفادار تو خواهم بود در هر لحظه هر جا با اجازه!
مهناز سکوت کرد و منم سکوت کرده بودم.
تو فکر بودم که چقدر باید آدم سستی باشه که ظرف مدت اون چند هفته، حتی حاضر بشه به خاطر موندن با اون پسره هفت خط، اینجوری وا بده!
یه سوال بود که باید حتما توی پرونده مینوشتم. ینی باید جوابشو واضح میداد تا بتونم دقیق بنویسم.
همه سوالاتمو فقط در دو تا جمله خلاصه کردم و اونم فقط در دو کلمه جوابمو داد:
گفتم: همه جوره و همه طوره با کیان بودی؟
با تن صدای آروم و با چاشنی شرم آلود گفت: آره!
تردید داشتم که اینو پرسم یا نه؟ اما محترمانه ترش کردم و گفتم: دختری؟
یه کم واضحتر و با صراحت بیشتر ... مثل اینکه بخواد از نوع خاصی از پاکدامنی خودش دفاع و افتخار کنه، جواب داد: آره!
ادامه دارد...
دلنوشته های یک طلبه
@Mohamadrezahadadpour
هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر
@heyat_razmanegan_behshar