🔹روایت یک معلم: داشتم از کلاسشون میومدم بیرون، طوری که دوستای دیگش نبینن این برگه رو بهم داد گفت لطفا تو دفتر بخونید... 🔗 مروا⁦🇮🇷⁩ هیات رزمندگان اسلام شهرستان بهشهر @heyat_razmanegan_behshar