هدایت شده از 🌟سیرسلوک تاخدا🌟
🍃یک روز دخترش تعریف میکرد خونه مامانم رو خوابیده بودم و چادر مامانمو کشیده بود روی خودم... مامانم پایین تخت اونطرف خوابیده بود....بابام تو پذیرایی ❌نصف شبی بابام اومدتو اتاق فک کرد اونیکه رو تخته مامانمه...😵 هی پای منو میکشید و اروم میگفت پاشو بیا بیرون 🤕 ..... منم زیر چادر غش کرده بودم از خنده😂 ولی صدامو در نیاوردم تااینکه ....... 🙈😐😓 https://eitaa.com/joinchat/498073617Cd9479a7dc5