آروم زد تو پهلوم و پچ زد حالا میخوای چیکار کنی؟ گفتم چیو؟ گفت بودن با حسینو؟؟ اوه اوه چه شود.. همون اول مامان میشی خیالت راحت. هلش دادم اونور، چندتا فحشش دادم اونم با چشمای باد کرده در اثر گریه میخندید که باعث شد منم خندم بگیره. دوباره در گوشم گفت جون خوشت اومد؟ زدم رو دستش و گفتم گمشو اونور حالمو بهم زدی. چند روز بعد از اون ماجرا منو حسین چند ساعتی رفتیم بیرون چون حسین گفت میخواد باهام حرف بزنه. کلافه پامو تکون دادم. از وقتی قرار شده بود دوباره ازدواج کنیم نمیدونم چرا ازش خجالت میکشیدم و اصلا باهاش رو به رو نمیشدم. صداش منو از تو فکر درآورد https://eitaa.com/joinchat/2188509274C9b8b76b961