هدایت شده از تبلیغات دخترونه💓
هیچکس حق اعتراض نداشت ارباب بزرگ دستور داده بود من باید بشم عروس دوم عمارت یعنی هووی کسی که در حقم مادری کرده بود در حالیکه من دلبسته ی پسرش بودم برای فرار از دستور ارباب، رازی رو برملا کردم که ارباب مجبور شد پسرشو از شهر به روستا بیاره و ... https://eitaa.com/joinchat/3805544609C711632f81f من هستم دختریکه به یتیمی تقدیم خان روستا شد👆