در میزنی....
وارد اتاق میشوی....
«سلام»،این نام مقدس الهی ارتباط را آغاز میکند.
کنارش می نشینی،
برایش می گویی از آنچه جسمت را آزرده و دردی که قلبت را فشرده...
آنچنان با حوصله به سخنانت گوش جان می سپرد و نهایت همدلی را در نوع نگاهش و نحوه بیانش می یابی که خیلی زودتر از قاعده و قانون دنیای بیرون،با او صمیمی می شوی....
«محرم اسرار»ت می شود و برایش می گویی گزیده ای از هر آنچه را نمی توانی به هیچ کس جز خدا بگویی...
لباسی سپید بر تن دارد...
لباسی به خلوص نیتهای پاک، به زیبایی ابرهای آسمان، به زلالی قلبهای عاشق....
برایت می گوید از آنچه باید انجام دهی تا دردهای جسمی رهایت کند، تا احوالت بهترین شود و قلبت آرام ترین.....
دلسوزی چنان در کلامش موج می زند که در لحظاتی که کنارش هستی،احساس می کنی از نزدیکان او هستی،از اعضای خانواده اش....
بارها و بارها....
طی مسیر روزگار، سوهان روحش می شود...
ناملایمتی های چرخ دوار،بغضی می شود در گلو و اشکی بر چشمانش...
خاطراتی تلخ همراهی می کنند ذهنش را...
و قلبی که به عشق برداشتن درد از جسم و روح بیماران می تپد، می شکند....
اما....
او...
زمانی که لباس مقدس پزشکی را بر تن می کند تا به احسن الخالقین،خدمت نیک و پسندیده طبابت را ارائه دهد، همانی می شود که سوگند خورده است....
می گذرد از خویشتن خویش....
عبور می کند از تمام آن تراژدی های شکننده....
و
با عشق، آغاز می کند راهی را که دعای خیر بدرقه آن است.....
بهترین و سبزترین آرزوها تقدیم تمام پزشکان دلسوز، نیکو اخلاق، مسئولیت پذیر و حاذق ایران عزیز 🌺🌺🌺
دکتر قوام سعیدی؛ پزشک و سرپرست مرکز خدمات جامع سلامت شهداء بیدخت