داستان کفش کرم ابریشم🐛 یکی بود یکی نبود غیراز خدای مهربون هیچ کس نبود زیر گنبد کبود ی کرم ابریشم 🐛سبز خوشرنگی زندگی میکرد. کرم ابریشم کوچولو ی روز از خواب بیدار شد دید عه یکی از کفشاش👠 نیست همه جای خونه رو دنبال لنگه کفشش👠 گشت . پیش خودش فکری کرد و گفت: شاید اونو دیشب موقعی که از خونه عنکبوت 🕷برمیگشتم توی راه از پام کنده شده پاشم برم پیش عنکبوت🕷 ببینم خونه اون جا نزاشتم شایدم توی مسیر پیداش کنم . کرم ابریشم🐛 کفشش👠 رو گم کرده بود! وقتی که راه میرفت پاش خیلی خیلی درد میگرفت! کرم ابریشم رفت پیش آقای عنکبوت🕷 و گفت: دوست عزیز من دیشب لنگه کفشمو خونتون جا نزاشتم ؟ عنکبوت 🕷گفت :نه چیزی جانمونده اینجا بعد گفت : آقای عنکبوت! میشه یک کفش به من قرض بدید؟ عنکبوت🕷 هم یکی از بهترین کفشاشو برای کرم ابریشم اورد اما کفش آقای عنکبوت 🕷خیلی کوچک بود .برای اون تنگ بود .اصلا ب پاش نمیرفت خانم کرم ابریشم 🐛بدون کفشش👠 خیلی ناراحت بود . خانم کرم ابریشم🐛 رفت پیش قورباغه 🐸و گفت: ابن دور و بر ی لنگه کفش ندیدی؟ قورباغه🐸 گفت :نه ندیدم خانم کرم ابریشم🐛 گفت : میشه به من یه کفش قرض بدی قورباغه🐸؟ قورباغه🐸 ی کفش براش اورد گفت بپوش ببین چجوریه ؟ ولی کفش قورباغه🐸 خیلی بزرگ بود! خانم کرم ابریشم رفت پیش کفشدوزک🐞 و گفت: کفشدوزک جون 🐞میشه لطفا یه کفش به من قرض بدی؟ ولی کفش 👢کفشدوزک 🐞خیلی پای خانم کرم ابریشم 🐛رو میخاروند!! اون رفت و رفت تا رسید پیش آقای خرچنگ🦀 و گفت:شما این جا ی لنگه کفش ندیدید ؟؟؟ اقای خرچنگ🦀 گفت :نه والله لنگه کفش ندیدم خانم کرم ابریشم بهش گفت : آقای خرچنگ، 🦀میشه به من یک کفش قرض بدید؟ خرچنگم🦀 رفت و زیباترین کفششو🥿 براش اورد و گفت بپوش ان شالله ک خوشت بیاد کرم ابریشم🐛 کفش خرچنگو 🦀پوشید و چشمتون روز بد نبینه کفش‌های آقای خرچنگ🦀 خیلی تیز بودن! اونا به درد کندن زمین میخوردن! نه به درد راه رفتن! خانم کرم ابریشم 🐛از گشتن خیلی خسته شده بود! تصمیم گرفت بره خونه و استراحت کنه شاید روز بعد کسی کفششو 👠پیدا کنه و براش بیاره اون رفت و یک برگ 🍀پیدا کرد و دور خودش پیچید و خوابید! یک خواااااااااب عمیق !!! خانم کرم ابریشم 🐛یک پیله‌ی گرم و نرم دور خودش پیچید و توش خوابید! چند روز گذشت... خانم کرم ابریشم🐛 خیلی خوب خوابید و استراحت کرد ولی هنوز تو فکر کفشش بود . پیش خودش گفت :به به عجب خواب دل انگیزی داشتم و خستگیم دراومد پاشم برم دنبال کفشم 👠بگردم خانم کرم ابریشم🐛 از توی پیله اومد بیرون با تعجب نگاهی ب خودش کرد و دید دیگه یک کرم ابریشم با چندتا پا🦶 نیست . اون دیگه تبدیل شده بود ب یک پروانه 🦋با بالهای ابی قشنگ و زیبا ک فقط باید پرواز کنه و نیازی به کفش و راه رفتن با اونها نداشت ‌. خانم کرم ابریشم🐛 ک دیگه الان کرم ابریشم نبود بلکه یک پروانه 🦋زیبا بود ک میتوانست بوسیله پرواز کردن از جایی ب جای دیگر پرواز کنه زود بالهاشو تکون داد و تکون داد بعد شروع کرد ب پرواز کردن 🦋 پیش خودش گفت برم پیش دوستام و بالهای قشنگمو بهشون نشون بدم. اون بالهای ابی رنگ و خوشکلشو باز کرد و پرید . از روی گلی🌺 ب گل 🌼دیگر میپرید و شاد و خوشحال 😇بود. ༺◍⃟🍀჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄ https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f ༺◍⃟🦋჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄