✨༺༽بسم الله الرحمن الرحیم༼༻✨
داستان شب
گوینده:(معین الدینی)
داستان امشب:((پشمالو وحشره ها))
در جنگل سرسبز بچه شیر کوچولویی بودب اسم پشمالو که اصلا حموم رفتن رو دوست نداشت. یک روز صبح پشمالو زیر نور گرم خورشید دراز کشیده بود
مامان شیره بهش نزدیک شد و با مهربونی گفت:پشمالو پاشو، وقتشه که توی برکه یه حمام درست حسابی بکنی!”پشمالواخمهاش رو توی هم کردوگفت:حمام؟ولی مامان منکه تمیزم همه مامان شیرها بچه هاشون رو با زبون لیس میزنندوتمیزمیکنند مثل کاری که شماهفته پیش کردی پس برای چی باید برم حموم؟”
مامان شیره گفت:” برای اینکه من نمی تونم همه جای بدنت رو با لیسیدن تمیز کنم هنوز یک عالمه حشره روی بدنت هست که اگر تمیزشون نکنی هم مریض میشی هم بدبو!توفقط باآب میتونی پوستت رو کامل تمیز کنی
پشمالودمشو تکون دادوگفت:” نه اصلا اینطوری نیست من که چیزی روی بدنم نمیبینم!”
مامان گفت پشمهای روی بدنت انقدرگرم ونرمه که اگر حشره ای اونجا باشه دیگه دلش نمیخواد بره تازه بقیه دوستهاش رو هم خبر میکنه و کنار هم جشن می گیرن
مامان شیره درست میگفت
دقیقا همون موقع که پشمالو با مامانش حرف میزد یک عالمه حشره ریزروی بدن پشمالوبود.
دو تا از این حشره های ریز که روی گوش پشمالو نشسته بودن با شنیدن حرفهای پشمالوخندیدن وگفتند: ههههه این بچه شیرفکر میکنه هیچ حشره ای روی بدنش نیست
بعد درحالیکه لای موهای پشمالو وول میخوردند با صدای بلند به بقیه حشره ها گفتند:” بچه ها با خیال راحت استراحت کنیداین بچه شیر حالا حالاها نمیخوادبره حمام
اونروز عصر همه حشرهها کنار گوش پشمالوجمع شدن و جشن گرفتن و وول میخوردن.پشمالو که داشت با دوستاش توی گِلا بازی میکردیکدفعه احساس عجیبی کرد.اون احساس خارش میکرد و احساس میکرد چیزی توی گوشهاش تکون میخوره پشمالو با پنجهاش محکم گوشاشومیخاروند ولی هیچ فایده ای نداشت وهرچقدر خودش رو میخاروند بیشتر احساس خارش میکرد!حشره های ریز حالا از اینکه پشمالو با پنجه های کثیف و گلی خودش رو میخاروندبیشتر خوششون میومد و خوشحال بودند.. اینطوری موهاش کثیف تر میشدو غذای خوشمزه تری برای حشرهها درست میشد و اونها باخیال راحت لای موهای پشمالو ورجه وورجه می کردندوغذا میخوردند
پشمالویکدفعه ازجاش پریدوبا صدای بلندگفت:مامان همه جای بدنم میخاره احساس میکنم یه چیزی داره منو گاز میگیره!پشمالودرست احساس میکرد اینکارحشرهای ریزبود که لابلای موهای کثیف پشمالوجشن گرفته بودندحالا دلشون انقدرپرشده بودکه لم داده بودندوچرت میزدند
پشمالوخسته و ناامید یه گوشه نشست.اون از بس خودشو خارونده بودموهاش نامرتب شده بود
یکدفعه پشمالو بوی بدی رو احساس کردیعنی این بوی چی بود؟ همون موقع برادرای پشمالومیخواستند باهاش بازی کنندکنارش اومدن یکی از اونها درحالیکه جلوی دماغش رو گرفته بود گفت:” این بوی بدپشمالو هست؟
پشمالوبا شنیدن این حرف با عجله به طرف برکه دویدمامان شیره گفت:” کمی صبر کن مگه نمیبینی فیلها توی ابن
پشمالوباناله گفت اما مامان این حشرهها منو دیونه کردندهیچ راهی نیست که زودتر ازدستشون خلاص بشم؟مامان شیره گفت تنها راهی که بتونی برای همیشه از دست این حشرههای ریزخلاص بشی اینه که پوستتوتمیزتوی آب بشوری
پشمالو کنار برکه پرنده هارو دید که چجوری بامنقارهاشون لای پرهاشونو تمیز میکردن
بعد از رفتن فیلها و تمیز شدن اب پشمالو نفس راحتی کشید و با سرعت توی آب پرید و با صدای بلند گفت:” آخیشششش..”
بله پشمالوبالاخره به آب رسیده بود. آب کمی سردبود ولی برای پشمالومهم نبود.نفسش رو حبس کرد و سرش رو زیر آب برد وچنددقیقه زیر آب موند. همه موهای سالی خیس شده بودو کم کم احساس راحتی وسبکی میکرد. پشمالوتوی آب بالا و پایین میپرید و میچرخید وبدنشو تکون میداد.. بچه شیرهای دیگه بادیدن پشمالوکه داشت آب بازی میکرد باخوشحالی به طرف برکه اومدن و توی آب پریدن… حالا صدای شالاپ شولوپ و خنده بچه شیرها همه جا رو پرکرده بود.
مامان شیره به پشمالوکمک کرد تا بدنش رو خوب بشوره دیگه مهمونی حشره ها تموم شده بود و همه اونها در حالیکه جیغ و دادمیکردند گفتند وااای نه !مااز آب بدمون میاد! اینجا دیگه جای موندن نیست! بهتره بریم سراغ یک بچه شیر دیگه که حمام نمیره بعد یکی یکی از روی بدن پشمالو فرارکردن
بله پشمالو بالاخره تمیزو خوشبو شد. ازاینکه دیگه بوی بدنمیدادو احساس خارش نمیکرد خیلی خوشحال بود.
ولی اون به خودش قول داده بود که دیگه تند تند و به موقع حمام بره و بهداشتش رو رعایت کنه تا دیگه اون اتفاقها نیفته ..
خب بچه های عزیزم ببینم شماها حمام رفتن رودوست دارید؟ به موقع حمام میرید؟مطمینم که همه شما عزیزای من بهداشتتون رو رعایت می کنید و مراقب سلامتی تون هستید
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
https://eitaa.com/joinchat/4230349078C22111fe80f
༺◍⃟🐰჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄