در آستانه ي شاهي،غلام حلقه به گوشم غلاميِ در او را به سلطنت نفروشم قسم به حق، ندهم بر، قباي عزت شاهي چنين كه خلعت خدمت فِكنده اند به دوشم به شُكرِ اين كه قبولم نموده اند به خدمت دَمي ز زمزمه ی عشق او ز دل نخَموشم اگرچه غرق گناهم، قسم به جان تو مولا هنوز چشم امید از شفاعت تو نپوشم لبم به عمر، نه آلوده شد به باده ی ناپاك به شوق اين كه مِيِ پاك،در حضور تو نوشم