✍🏿 "ای عشق بسوزانَم" ... ای عشق بسوزانَم، در آتش سوزانَت مُشتاق به دیدارَم، دیدار شهیدانَت از کاظمی و همّت، از باکری و چمران دورَم تو رَهایَم کُن، با چهره ی خندانَت مَحوَم کن و خاکَم کُن، ای منظره ی زیبا سی سال در این راهَم، در جمع رقیبانَت در غُرْبَت و خَشم کین، تنها هَدفم این بود لبخند رضایت بر، لب های عزیزانَت هر ذرّه ز خاکت را، می بوسَم و می بویَم ایران عزیز ای عِشق، من زاده ی کرمانَت در شوق وصال دوست، آواره شُدن زیباست با سیر و سلوکی که، دلبسته ی عرفانَت داماد نخواهَم شد، ای حِجله رَهایَم کن جُز وَصل نمی خواهَم، نَه درد و نَه درمانَت زیباست وصال دوست، با یک تَن صد پاره ای عِشق مرا دریاب، این دست به دامانَت اَکبر شُدنی خواهَم، «یا لَیت لَنا اِرباً» قاسِم شُدنی خواهَم، با سُمّ ستورانَت یک عُمر پی ات بودم، ای خَصم هلاکَم کُن صد تکّه بکن جسمم، با خَشمت و طوفانَت من خار به چشم تو، تو در پی صید من حیران مَنی یک عُمر، من بی سَر و سامانَت در غزّه و در لُبنان، شام و نَجف و صَنعا هر جای که پِنداری، مَن سنگ و تو شیطانَت آتش! تو بسوزانَم!، خاکستر من زیباست در این رَه بی پایان، من گوش به فرمانَت زیبای من ای مَرگم، مُشتاق به دیدارَم تو جان مرا بستان، دست من و زُلفانَت جان زَخم اگر برداشت، آزاد شُده روحَم یک دَست فقط کافی است، هَم شاهد رٓحمانٓت خاکستر من زیباست، بر باد بِده آن را من از تو نمی خواهم، جز لذّت بارانَت 🔻فرهنگیار شاعر: محمد دیلم کتولی @nmotahari7