#متن_روضه
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#کانال_نوحوا_علی_الحسین
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
الهی برات بمیرم مادر..
روایت داریم اهل بیت تاکید کردن، اگه کسی مریض شد زود بروید عیادتش روحیه بهش بدید..
◾️خبر دادن گفتن زنای مدینه میخوان بیان ملاقات فاطمه، زن های مدینه اومدن دور بستر بیبی رو گرفتن خانوم جان حالت چطوره...؟
▪️فرمود: بعد در و دیوار هر نفسی که میکشم خون تازه میاد..😭
همیچین که زن های مدینه داشتن میرفتن، زینب اومد بدرقه کرد..
همچین که بدرقه کرد در و بست دیدن زار زار داره گریه میکنه..
حسن اومد جلو خواهرم چی شده گریه میکنی...
گریه امونش نداد حرف بزنه..
اما تا چشمش به حسین افتاد صدا زد داداش به تو میگم.
▪️زنای مدینه اومدن مادرُ ملاقات کردن.
خواهرجان باید خوشحال باشی اومدن عیادت کنن..
یه نگاه کرد گفت داداش کاش نمیومدن..!
چرا عزیز دلم؟
گفت همچین که میرفتن دم در، در گوشی بهم یه چیزای می گفت.
میگفتن:
دیگه زهرا رفتنیه..😭
آخ مادر...آخ مادر...
🔸خیال کردی روضه برای ما روضه در و دیوار...اما برا فاطمه روضه در و دیوار نیست...روضش میدونی چیه؟
گردد اگرچه غرق به خون پای تا سرم
به ز آنکه بنگرم غم غربت به شوهرم
مرگ من از فشار در و دیوار خانه نیست
این غصه میکشد که غریب است شوهرم
▪️آی ناله زنا...
تا صدا در میومد می گفت فضه کمکم کن درُ به روش باز کنم..😭
خانوم جان، شما حالتون مساعد نیست، ما در رو باز می کنیم.
میفرمود: آخه علی غریبه...خودم در رو به روش باز میکنم..😭
همچین که روزای اول...میگفت تا صدای در میومد...بیبی رو دست شو می گرفتیم می اومد جلوی در
در رو به روی علی باز میکرد، خوش اومدی آقای من...
اما روزای آخر بلند میشد پنجه های پاش روی زمین کشیده میشد، دیگه نا نداشت.
همچین که علی اومد یه نگاه کرد گفت:
علی جان، یه سوال ازت دارم.
بگو خانوم جان..
علی جان شنیدم مردم مدینه سلامت نمیکنن..
تو رو خدا حلالم کن...صدا زد زهرا جان علی سلام میده،مردم روشون رو برمیگردونن..😭
آخ مادر...
میدونی کی آدم میگه وای مادر؟
اون وقتی که نتونه کاری بکنه..😭
علی رو دارن میبرن،
زهرا اومد کمربند علی رو گرفت..
آی آی آی...
میزد مرا مغیره و یک تن به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمیزنند
از آن روزی که سیلی خورده ام دشوار می می بینم
به چشم نیمه باز خود جهان را تار میبینم
▪️یه اشاره کنم؟
مادرجان یه سیلی خوردی راه کوچه رو گم کردی..😭
حسن دستت رو گرفت..
من بمیرم برا اون دختری که وسط بیابون..
کتک خورد..😭
▪️هی میگفت عمو عباس کجایی ببینی رقیه رو کشتن..
صدات میخوام برسه کربلا..
بلند بگو حـــســـیـــن..
🔸روزگار کاری کرد مادر ما بچه های قد و نیم قد داشت..
اما دستشو آورد بالا...همین روضه ی منو نمیدونم میخوای چیکر کنی..
▪️همین مادر دست شکستش رو آورد بالا بچه هارو دور خودش جمع کرد..
حسن جان حسین جان زینب جان..
من دعا میکنم شما آمین بگید..
▪️همه گفتن الان مادر دعا میکنه..یه وقت دیدن صدا زد..."اللهمّ عجّل وفاتی سریعاٰ"...
▪️خدا مرگ منو برسون..😭
علامه ی امینی همین روضه رو در مشهد خوند..
آیت الله العظمی میلانی بلند شد گفت آقای امینی...چرا حبیبه ی خدا تو سن جوانی از خدا طلب مرگ کرد؟ هه
یه جواب داد..
تا امروز هر وقت یادش می افتم زیر و رو میشم...یه نگاه کرد فرمود:
آقای میلانی...آدمِ زنده پهلو میخواد..
▪️کسی که دنده هاش بشکنه..
نمیتونه راه بره...نمی تونه نفس بکشه..
▪️مادر ما دنده هاش خرد شده بود..
وای مادر...وای مادر... 😭
@noaheh_khajehpoor
هشتک کانال حذف نشود ❌